کتاب دیده بان اثر حجت ایروانی انتشارات سوره مهر
- وزن: 200 گرم
- سایر توضیحات: در بخشی از خاطره حاج جواد محمدی می خوانیم: «هر دو دقیقه یک گلوله مستقیم تانک در اطراف دکل منفجر می شد. با هر انفجار تعدادی از سیم بکسل هایی که دکل را مهار کرده بود قطع می شد. ترکش های آهنین گلوله های مستقیم به میله های دکل برخورد می کرد و در نهایت بی رحمی آنها را می درید و به راهش ادامه می داد. علی و احمد آمده بودند دم در سنگر، مرتب اصرار می کردند به آتشبار مأموریت تمام بدهم و از دکل پایین بروم. پیش خودم گفتم اگر الان بروم پایین، عراقیها بد عادت می شوند و فکر می کنند خبری است، یا عددی هستند.» (ص 13) در لابه لای حرف های راویان اصطلاحات و واژه های متداول در میان نیروهای توپخانه دیده می شود که گردآورنده خاطرات کتاب سعی کرده با آوردن زیر نویس، این اصطلاحات و واژه های ناآشنا برای خوانندگان را قابل فهم کند. در خاطره ای از نصرالله کبا بیانی حدود بیست زیرنویس به یاری اصطلاحات و واژه های ناآشنا برای مخاطب عادی آمده است. در بخشی از این خاطره می خوانیم: «ساعت ده شب بود. ناگهان یک برق دهانه از روبه رودیدم، دوستم کورنومتر را برداشت، من هم آماده گرفتن گرای آن شدم. چند لحظه بعد، دوباره آتشبار دشمن شلیک کرد، من گرای آن را گرفتم، دوستم هم کورنومتر را زد، منتظر آمدن صدای شلیک شدیم، صفحه کورنومتر عدد چهل و دو ثانیه را نشان می داد، که صدای شلیک آمد. برای اطمینان صبر کردیم تا یک دفعه دیگر شلیک کند چند دقیقه بعد، دوباره آتشبار دشمن شلیک کرد این بار گرای آن را دقیق تر گرفتم، ثانیه ها روی صفحه ی دیجیتالی کورنومتر شروع کردند به دویدن، این بار هم بعد از چهل و سه ثانیه صدای شلیک آتشبار دشمن درآمد. گرا و ثانیه ی به دست آمده را با ثبتی های دفترچه مطابقت کردیم این آتشبار هنوز ثبت تیر نشده بود، گرا و ثانیه را در فرمول گذاشتیم و مسافت بین خودمان و آتشبار دشمن را به دست آوردیم، گرا و مسافت را به تطبیق دادیم و تقاضای اجرای آتش کردیم، تطبیق گفت به گوش باشید، گلوله های آتشبار دشمن سمت چپ ما درفاصله ی هزار و پانصد متری به زمین می نشستند...» (ص 19 و 20) خواننده با مطالعه کتاب حاضر با زوایه های نامکشوف بسیاری درباره فعالیت رزمندگان در سال های دفاع مقدس، به ویژه در رسته توپخانه آشنا می شود. نگاه اغلب راویان به خاطرات تلخ و شیرینی که در آن سال های پر فراز و نشیب از سر گذرانده اند، همراه با یاد دوستان و همرزمانی است که در سال های بعد از پایان جنگ تحمیلی کمتر موفق به دیدار آنها شده اند و اکنون در بازگویی خاطرات آن دوران با احساسی آمیخته با حسرت به بیان خاطره های خود می پردازند. همچنین در بیشتر خاطرات نوعی نگاه تخصصی به رسته توپخانه دیده می شود که می تواند برای بسیاری از خوانندگان تازگی داشته باشد. با این حال، در تاروپود اغلب خاطراتی که بیان می شود، روح مقاومت در شرایط به مراتب سخت تر دیده می شود. کاظم کاشی زاده در بخشی از خاطرات دکل جزیره جنوبی آورده است: «هر چه زمان می گذشت، دقت و حجم آتش دشمن بیشتر و بیشتر می شد، هر بار که گلوله تانک از کنار اتاقک رد می شد، دکل را به لرزه در می آورد، مدتی بعد، تانک دوم هم لوله اش را به سمت دکل برگرداند، به این ترتیب سه تانک در مقابل یک دکل ایستاده بودند، این بار هر سه تانک هم زمان و با هم به سمت دکل شلیک می کردند در همین لحظه آتشبار کاتیوشا اعلام کرد: قبضه خالی شده، منتظر باش تا قبضه را پر کنیم، گفتم: باشد فقط هر چه می توانی سریع تر. هنوز گوشی بی سیم را زمین نگذاشته بودم که با یک انفجار مهیب دکل به لرزه در آمد، سرم را از اتاقک بیرون بردم ببینم چه شده که در عالم ناباوری دیدم پایه دوم دکل هم قطع شده و حدود دو سوم از مهارت های دکل هم پاره شده است، با آتشبار 130 ارتش مأموریت را ادامه دادم، بچه ها اصرار می کردند کار را تعطیل کنم وبروم پایین؛ اما تصمیم گرفته بودم روی عراقی ها را کم کنم...» (ص 64 و 65) حجت ایروانی به عنوان یکی از نیروهای واحد توپخانه با جمع آوری خاطرات کتاب دیده بان به پاسداشت رشادت ها و دلیری نیروهای واحد توپخانه در مناطق عملیاتی پرداخته و با انتشار آنها به ثبت و ضبط یکی از ناگفته های آن اقدام کرده است. در بخشی از خاطره حاج جواد محمدی می خوانیم: «هر دو دقیقه یک گلوله مستقیم تانک در اطراف دکل منفجر می شد. با هر انفجار تعدادی از سیم بکسل هایی که دکل را مهار کرده بود قطع می شد. ترکش های آهنین گلوله های مستقیم به میله های دکل برخورد می کرد و در نهایت بی رحمی آنها را می درید و به راهش ادامه می داد. علی و احمد آمده بودند دم در سنگر، مرتب اصرار می کردند به آتشبار مأموریت تمام بدهم و از دکل پایین بروم. پیش خودم گفتم اگر الان بروم پایین، عراقیها بد عادت می شوند و فکر می کنند خبری است، یا عددی هستند.» (ص 13) در لابه لای حرف های راویان اصطلاحات و واژه های متداول در میان نیروهای توپخانه دیده می شود که گردآورنده خاطرات کتاب سعی کرده با آوردن زیر نویس، این اصطلاحات و واژه های ناآشنا برای خوانندگان را قابل فهم کند. در خاطره ای از نصرالله کبا بیانی حدود بیست زیرنویس به یاری اصطلاحات و واژه های ناآشنا برای مخاطب عادی آمده است. در بخشی از این خاطره می خوانیم: «ساعت ده شب بود. ناگهان یک برق دهانه از روبه رودیدم، دوستم کورنومتر را برداشت، من هم آماده گرفتن گرای آن شدم. چند لحظه بعد، دوباره آتشبار دشمن شلیک کرد، من گرای آن را گرفتم، دوستم هم کورنومتر را زد، منتظر آمدن صدای شلیک شدیم، صفحه کورنومتر عدد چهل و دو ثانیه را نشان می داد، که صدای شلیک آمد. برای اطمینان صبر کردیم تا یک دفعه دیگر شلیک کند چند دقیقه بعد، دوباره آتشبار دشمن شلیک کرد این بار گرای آن را دقیق تر گرفتم، ثانیه ها روی صفحه ی دیجیتالی کورنومتر شروع کردند به دویدن، این بار هم بعد از چهل و سه ثانیه صدای شلیک آتشبار دشمن درآمد. گرا و ثانیه ی به دست آمده را با ثبتی های دفترچه مطابقت کردیم این آتشبار هنوز ثبت تیر نشده بود، گرا و ثانیه را در فرمول گذاشتیم و مسافت بین خودمان و آتشبار دشمن را به دست آوردیم، گرا و مسافت را به تطبیق دادیم و تقاضای اجرای آتش کردیم، تطبیق گفت به گوش باشید، گلوله های آتشبار دشمن سمت چپ ما درفاصله ی هزار و پانصد متری به زمین می نشستند...» (ص 19 و 20) خواننده با مطالعه کتاب حاضر با زوایه های نامکشوف بسیاری درباره فعالیت رزمندگان در سال های دفاع مقدس، به ویژه در رسته توپخانه آشنا می شود. نگاه اغلب راویان به خاطرات تلخ و شیرینی که در آن سال های پر فراز و نشیب از سر گذرانده اند، همراه با یاد دوستان و همرزمانی است که در سال های بعد از پایان جنگ تحمیلی کمتر موفق به دیدار آنها شده اند و اکنون در بازگویی خاطرات آن دوران با احساسی آمیخته با حسرت به بیان خاطره های خود می پردازند. همچنین در بیشتر خاطرات نوعی نگاه تخصصی به رسته توپخانه دیده می شود که می تواند برای بسیاری از خوانندگان تازگی داشته باشد. با این حال، در تاروپود اغلب خاطراتی که بیان می شود، روح مقاومت در شرایط به مراتب سخت تر دیده می شود. کاظم کاشی زاده در بخشی از خاطرات دکل جزیره جنوبی آورده است: «هر چه زمان می گذشت، دقت و حجم آتش دشمن بیشتر و بیشتر می شد، هر بار که گلوله تانک از کنار اتاقک رد می شد، دکل را به لرزه در می آورد، مدتی بعد، تانک دوم هم لوله اش را به سمت دکل برگرداند، به این ترتیب سه تانک در مقابل یک دکل ایستاده بودند، این بار هر سه تانک هم زمان و با هم به سمت دکل شلیک می کردند در همین لحظه آتشبار کاتیوشا اعلام کرد: قبضه خالی شده، منتظر باش تا قبضه را پر کنیم، گفتم: باشد فقط هر چه می توانی سریع تر. هنوز گوشی بی سیم را زمین نگذاشته بودم که با یک انفجار مهیب دکل به لرزه در آمد، سرم را از اتاقک بیرون بردم ببینم چه شده که در عالم ناباوری دیدم پایه دوم دکل هم قطع شده و حدود دو سوم از مهارت های دکل هم پاره شده است، با آتشبار 130 ارتش مأموریت را ادامه دادم، بچه ها اصرار می کردند کار را تعطیل کنم وبروم پایین؛ اما تصمیم گرفته بودم روی عراقی ها را کم کنم...» (ص 64 و 65) حجت ایروانی به عنوان یکی از نیروهای واحد توپخانه با جمع آوری خاطرات کتاب دیده بان به پاسداشت رشادت ها و دلیری نیروهای واحد توپخانه در مناطق عملیاتی پرداخته و با انتشار آنها به ثبت و ضبط یکی از ناگفته های آن اقدام کرده است.
- تعداد صفحه: 112
- نویسنده: حجت ایروانی
- ردهبندی کتاب: جنگ (تاریخ و جغرافیا)
- شابک: ۹۷۸۹۶۴۵۰۶۷۵۶۲ ۹۷۸۹۶۴۵۰۶۷۵۶۲
- قطع: رقعی
- نوع جلد: شومیز
- ناشر: سوره مهر
کد محصول:1457270
قیمت : ناموجود
نقد و بررسی
کتاب دیده بان اثر حجت ایروانی انتشارات سوره مهر
خاطرات این کتاب به کوشش حجت ایروانی گردآوری و توسط انتشارات سوره مهر در تهران چاپ و منتشر شده است. در این کتاب، یازده روایت از دیده بان دوران دفاع مقدس بیان شده که بیشترین تعداد آنها متعلق به کاظم کاشی زاده با شش خاطره؛ «زهر چشم»، «دیده بان نفوذی»، «دکل جزیره جنوبی»، «بیت المقدس هفت»، «دیدگاه شاخ شمیران» و«شکارچی پیر»است که هر کدام عناوین جداگانه ای دارند و به یکی از مقاطع زندگی این دیده بان در دوران دفاع مقدس می پردازند. در ادامه، خاطرات نصرالله کبا بیانی با عنوان«خاطرات دیده بان آزاده» ارائه شده که پنج خاطره در پی هم است. همچنین حاج جواد محمدی در خاطره ای با عنوان«دیده گاه شهید دزفولی»، سید محمود حسینی، با خاطره «دیدگاه قلاویزان»، مجید طالب لو با خاطره «روی شاخ سورمر» و حجت الله ایروانی در خاطره ای با عنوان «فاستقم کما امرت» هر کدام خاطره حضور خود در واحد توپخانه را بیان کرده اند. خاطرات گردآوری شده در کتاب دیده بان، اغلب با نثری روان بیان شده و راویان خاطرات تلاش کرده اند شاخص ترین خاطره های خود از آن دوران حماسه ساز را بیان کنند.
مشخصات فنی
کتاب دیده بان اثر حجت ایروانی انتشارات سوره مهر
مشخصات
-
وزن200 گرم
-
سایر توضیحاتدر بخشی از خاطره حاج جواد محمدی می خوانیم:«هر دو دقیقه یک گلوله مستقیم تانک در اطراف دکل منفجر می شد. با هر انفجار تعدادی از سیم بکسل هایی که دکل را مهار کرده بود قطع می شد. ترکش های آهنین گلوله های مستقیم به میله های دکل برخورد می کرد و در نهایت بی رحمی آنها را می درید و به راهش ادامه می داد. علی و احمد آمده بودند دم در سنگر، مرتب اصرار می کردند به آتشبار مأموریت تمام بدهم و از دکل پایین بروم. پیش خودم گفتم اگر الان بروم پایین، عراقیها بد عادت می شوند و فکر می کنند خبری است، یا عددی هستند.» (ص 13)در لابه لای حرف های راویان اصطلاحات و واژه های متداول در میان نیروهای توپخانه دیده می شود که گردآورنده خاطرات کتاب سعی کرده با آوردن زیر نویس، این اصطلاحات و واژه های ناآشنا برای خوانندگان را قابل فهم کند.در خاطره ای از نصرالله کبا بیانی حدود بیست زیرنویس به یاری اصطلاحات و واژه های ناآشنا برای مخاطب عادی آمده است. در بخشی از این خاطره می خوانیم:«ساعت ده شب بود. ناگهان یک برق دهانه از روبه رودیدم، دوستم کورنومتر را برداشت، من هم آماده گرفتن گرای آن شدم. چند لحظه بعد، دوباره آتشبار دشمن شلیک کرد، من گرای آن را گرفتم، دوستم هم کورنومتر را زد، منتظر آمدن صدای شلیک شدیم، صفحه کورنومتر عدد چهل و دو ثانیه را نشان می داد، که صدای شلیک آمد. برای اطمینان صبر کردیم تا یک دفعه دیگر شلیک کند چند دقیقه بعد، دوباره آتشبار دشمن شلیک کرد این بار گرای آن را دقیق تر گرفتم، ثانیه ها روی صفحه ی دیجیتالی کورنومتر شروع کردند به دویدن، این بار هم بعد از چهل و سه ثانیه صدای شلیک آتشبار دشمن درآمد. گرا و ثانیه ی به دست آمده را با ثبتی های دفترچه مطابقت کردیم این آتشبار هنوز ثبت تیر نشده بود، گرا و ثانیه را در فرمول گذاشتیم و مسافت بین خودمان و آتشبار دشمن را به دست آوردیم، گرا و مسافت را به تطبیق دادیم و تقاضای اجرای آتش کردیم، تطبیق گفت به گوش باشید، گلوله های آتشبار دشمن سمت چپ ما درفاصله ی هزار و پانصد متری به زمین می نشستند...» (ص 19 و 20)خواننده با مطالعه کتاب حاضر با زوایه های نامکشوف بسیاری درباره فعالیت رزمندگان در سال های دفاع مقدس، به ویژه در رسته توپخانه آشنا می شود.نگاه اغلب راویان به خاطرات تلخ و شیرینی که در آن سال های پر فراز و نشیب از سر گذرانده اند، همراه با یاد دوستان و همرزمانی است که در سال های بعد از پایان جنگ تحمیلی کمتر موفق به دیدار آنها شده اند و اکنون در بازگویی خاطرات آن دوران با احساسی آمیخته با حسرت به بیان خاطره های خود می پردازند.همچنین در بیشتر خاطرات نوعی نگاه تخصصی به رسته توپخانه دیده می شود که می تواند برای بسیاری از خوانندگان تازگی داشته باشد.با این حال، در تاروپود اغلب خاطراتی که بیان می شود، روح مقاومت در شرایط به مراتب سخت تر دیده می شود. کاظم کاشی زاده در بخشی از خاطرات دکل جزیره جنوبی آورده است:«هر چه زمان می گذشت، دقت و حجم آتش دشمن بیشتر و بیشتر می شد، هر بار که گلوله تانک از کنار اتاقک رد می شد، دکل را به لرزه در می آورد، مدتی بعد، تانک دوم هم لوله اش را به سمت دکل برگرداند، به این ترتیب سه تانک در مقابل یک دکل ایستاده بودند، این بار هر سه تانک هم زمان و با هم به سمت دکل شلیک می کردند در همین لحظه آتشبار کاتیوشا اعلام کرد: قبضه خالی شده، منتظر باش تا قبضه را پر کنیم، گفتم: باشد فقط هر چه می توانی سریع تر. هنوز گوشی بی سیم را زمین نگذاشته بودم که با یک انفجار مهیب دکل به لرزه در آمد، سرم را از اتاقک بیرون بردم ببینم چه شده که در عالم ناباوری دیدم پایه دوم دکل هم قطع شده و حدود دو سوم از مهارت های دکل هم پاره شده است، با آتشبار 130 ارتش مأموریت را ادامه دادم، بچه ها اصرار می کردند کار را تعطیل کنم وبروم پایین؛ اما تصمیم گرفته بودم روی عراقی ها را کم کنم...» (ص 64 و 65)حجت ایروانی به عنوان یکی از نیروهای واحد توپخانه با جمع آوری خاطرات کتاب دیده بان به پاسداشت رشادت ها و دلیری نیروهای واحد توپخانه در مناطق عملیاتی پرداخته و با انتشار آنها به ثبت و ضبط یکی از ناگفته های آن اقدام کرده است.در بخشی از خاطره حاج جواد محمدی می خوانیم: «هر دو دقیقه یک گلوله مستقیم تانک در اطراف دکل منفجر می شد. با هر انفجار تعدادی از سیم بکسل هایی که دکل را مهار کرده بود قطع می شد. ترکش های آهنین گلوله های مستقیم به میله های دکل برخورد می کرد و در نهایت بی رحمی آنها را می درید و به راهش ادامه می داد. علی و احمد آمده بودند دم در سنگر، مرتب اصرار می کردند به آتشبار مأموریت تمام بدهم و از دکل پایین بروم. پیش خودم گفتم اگر الان بروم پایین، عراقیها بد عادت می شوند و فکر می کنند خبری است، یا عددی هستند.» (ص 13) در لابه لای حرف های راویان اصطلاحات و واژه های متداول در میان نیروهای توپخانه دیده می شود که گردآورنده خاطرات کتاب سعی کرده با آوردن زیر نویس، این اصطلاحات و واژه های ناآشنا برای خوانندگان را قابل فهم کند. در خاطره ای از نصرالله کبا بیانی حدود بیست زیرنویس به یاری اصطلاحات و واژه های ناآشنا برای مخاطب عادی آمده است. در بخشی از این خاطره می خوانیم: «ساعت ده شب بود. ناگهان یک برق دهانه از روبه رودیدم، دوستم کورنومتر را برداشت، من هم آماده گرفتن گرای آن شدم. چند لحظه بعد، دوباره آتشبار دشمن شلیک کرد، من گرای آن را گرفتم، دوستم هم کورنومتر را زد، منتظر آمدن صدای شلیک شدیم، صفحه کورنومتر عدد چهل و دو ثانیه را نشان می داد، که صدای شلیک آمد. برای اطمینان صبر کردیم تا یک دفعه دیگر شلیک کند چند دقیقه بعد، دوباره آتشبار دشمن شلیک کرد این بار گرای آن را دقیق تر گرفتم، ثانیه ها روی صفحه ی دیجیتالی کورنومتر شروع کردند به دویدن، این بار هم بعد از چهل و سه ثانیه صدای شلیک آتشبار دشمن درآمد. گرا و ثانیه ی به دست آمده را با ثبتی های دفترچه مطابقت کردیم این آتشبار هنوز ثبت تیر نشده بود، گرا و ثانیه را در فرمول گذاشتیم و مسافت بین خودمان و آتشبار دشمن را به دست آوردیم، گرا و مسافت را به تطبیق دادیم و تقاضای اجرای آتش کردیم، تطبیق گفت به گوش باشید، گلوله های آتشبار دشمن سمت چپ ما درفاصله ی هزار و پانصد متری به زمین می نشستند...» (ص 19 و 20) خواننده با مطالعه کتاب حاضر با زوایه های نامکشوف بسیاری درباره فعالیت رزمندگان در سال های دفاع مقدس، به ویژه در رسته توپخانه آشنا می شود. نگاه اغلب راویان به خاطرات تلخ و شیرینی که در آن سال های پر فراز و نشیب از سر گذرانده اند، همراه با یاد دوستان و همرزمانی است که در سال های بعد از پایان جنگ تحمیلی کمتر موفق به دیدار آنها شده اند و اکنون در بازگویی خاطرات آن دوران با احساسی آمیخته با حسرت به بیان خاطره های خود می پردازند. همچنین در بیشتر خاطرات نوعی نگاه تخصصی به رسته توپخانه دیده می شود که می تواند برای بسیاری از خوانندگان تازگی داشته باشد. با این حال، در تاروپود اغلب خاطراتی که بیان می شود، روح مقاومت در شرایط به مراتب سخت تر دیده می شود. کاظم کاشی زاده در بخشی از خاطرات دکل جزیره جنوبی آورده است: «هر چه زمان می گذشت، دقت و حجم آتش دشمن بیشتر و بیشتر می شد، هر بار که گلوله تانک از کنار اتاقک رد می شد، دکل را به لرزه در می آورد، مدتی بعد، تانک دوم هم لوله اش را به سمت دکل برگرداند، به این ترتیب سه تانک در مقابل یک دکل ایستاده بودند، این بار هر سه تانک هم زمان و با هم به سمت دکل شلیک می کردند در همین لحظه آتشبار کاتیوشا اعلام کرد: قبضه خالی شده، منتظر باش تا قبضه را پر کنیم، گفتم: باشد فقط هر چه می توانی سریع تر. هنوز گوشی بی سیم را زمین نگذاشته بودم که با یک انفجار مهیب دکل به لرزه در آمد، سرم را از اتاقک بیرون بردم ببینم چه شده که در عالم ناباوری دیدم پایه دوم دکل هم قطع شده و حدود دو سوم از مهارت های دکل هم پاره شده است، با آتشبار 130 ارتش مأموریت را ادامه دادم، بچه ها اصرار می کردند کار را تعطیل کنم وبروم پایین؛ اما تصمیم گرفته بودم روی عراقی ها را کم کنم...» (ص 64 و 65) حجت ایروانی به عنوان یکی از نیروهای واحد توپخانه با جمع آوری خاطرات کتاب دیده بان به پاسداشت رشادت ها و دلیری نیروهای واحد توپخانه در مناطق عملیاتی پرداخته و با انتشار آنها به ثبت و ضبط یکی از ناگفته های آن اقدام کرده است.
-
تعداد صفحه112
-
نویسندهحجت ایروانی
-
ردهبندی کتابجنگ (تاریخ و جغرافیا)
-
شابک۹۷۸۹۶۴۵۰۶۷۵۶۲۹۷۸۹۶۴۵۰۶۷۵۶۲
-
قطعرقعی
-
نوع جلدشومیز
-
ناشرسوره مهر