کتاب چیزهای کوچک اینچنینی اثر کلر کیگان ترجمه فهیمه فتحی نشر روان نویس چاپ اول

  • وزن: 100 گرم
  • نوع کاغذ: تحریر
  • تعداد صفحه: 77
  • نویسنده: کلر کیگان
  • تعداد جلد: 5
  • رده‌بندی کتاب: ادبیات دیگر زبان‌ها (شعر و ادبیات)
  • شابک: 9786229139813
  • قطع: رقعی
  • چاپ شده در: ایران
  • نوع جلد: شومیز
  • ناشر: نشر روان نویس
  • مترجم: فهیمه فتحی
  • موضوع: رمان خارجی
  • جوایز ادبی: سایر
  • سال انتشار: 1403
  • زبان نوشتار: فارسی
  • نوبت چاپ: 1
  • خلاصه کتاب: همانطور که فورلانگ راه می رفت، مردمانی را می دید که او را می شناختند و بیشتر عمرش را با انها گذرانده بود. بیشتر انها می ایستادند تا با روی گشاده با او حرف بزنند اما وقتی پاهای برهنه و سیاه دختر را می دیدند و می فهمیدند که ان دختر مثل انها نیست، چهره شان در هم می رفت. برخی از این مردمان از انها فاصله می گرفتند و یا انکه حرف های بد و وحشتناکی درموردشان می زدند و یا اینکه مودبانه برای او ارزوی سال نوی خوبی را می کردند و سریع دور می شدند. در جای دیگری پسرکی به پاهای سارا نگاه کرد، خندید و به او لقب کثیف داد. سپس پدرش او را با زور و خشونت به طرف خودش کشید و به او گفت که ساکت شود. هیچ کدام از این افراد مستقیم با سارا وارد گفتگو نشدند و یا اینکه از او نپرسیدند که فورلانگ او را از کجا اورده است. فورلانگ احساس می کرد که وظیفه ندارد همه چیز را برایشان توضیح دهد. او با بی اعتنایی و خونسردی واقعی به راه خود ادامه می داد ولی در دل هیجان زده بود و از عواقب اقدامش می ترسید.
+ موارد بیشتر - بستن

کد محصول:14367958

قیمت : ناموجود

نقد و بررسی

کتاب چیزهای کوچک اینچنینی اثر کلر کیگان ترجمه فهیمه فتحی نشر روان نویس چاپ اول

مشخصات فنی

کتاب چیزهای کوچک اینچنینی اثر کلر کیگان ترجمه فهیمه فتحی نشر روان نویس چاپ اول

مشخصات

  • وزن
    100 گرم
  • نوع کاغذ
    تحریر
  • تعداد صفحه
    77
  • نویسنده
    کلر کیگان
  • تعداد جلد
    5
  • رده‌بندی کتاب
    ادبیات دیگر زبان‌ها (شعر و ادبیات)
  • شابک
    9786229139813
  • قطع
    رقعی
  • چاپ شده در
    ایران
  • نوع جلد
    شومیز
  • ناشر
    نشر روان نویس
  • مترجم
    فهیمه فتحی
  • موضوع
    رمان خارجی
  • جوایز ادبی
    سایر
  • سال انتشار
    1403
  • زبان نوشتار
    فارسی
  • نوبت چاپ
    1
  • خلاصه کتاب
    همانطور که فورلانگ راه می رفت، مردمانی را می دید که او را می شناختند و بیشتر عمرش را با انها گذرانده بود. بیشتر انها می ایستادند تا با روی گشاده با او حرف بزنند اما وقتی پاهای برهنه و سیاه دختر را می دیدند و می فهمیدند که ان دختر مثل انها نیست، چهره شان در هم می رفت. برخی از این مردمان از انها فاصله می گرفتند و یا انکه حرف های بد و وحشتناکی درموردشان می زدند و یا اینکه مودبانه برای او ارزوی سال نوی خوبی را می کردند و سریع دور می شدند. در جای دیگری پسرکی به پاهای سارا نگاه کرد، خندید و به او لقب کثیف داد. سپس پدرش او را با زور و خشونت به طرف خودش کشید و به او گفت که ساکت شود. هیچ کدام از این افراد مستقیم با سارا وارد گفتگو نشدند و یا اینکه از او نپرسیدند که فورلانگ او را از کجا اورده است. فورلانگ احساس می کرد که وظیفه ندارد همه چیز را برایشان توضیح دهد. او با بی اعتنایی و خونسردی واقعی به راه خود ادامه می داد ولی در دل هیجان زده بود و از عواقب اقدامش می ترسید.