کتاب فرشتهها او را میخوانند اثر زهرا غفاری انتشارات شاولد
- وزن: 90 گرم
- سایر توضیحات: برشی از کتاب: همانجا روی خاک تیمم کردم و به نماز ایستادم. هنوز سلام نماز را نداده بودم که متوجه توقف ماشینهای خشایار شدم. کار ماشینهای خشایار جمعآوری پیکرهای شهدا و انتقال آنها به پشت جبهه بود. نمازم که تمام شد، چند تا از رزمندهها به سمتم آمدند. یکی یکی مرا مشتاقانه در آغوش گرفتند و صورت و پیشانیام را بوسیدند. نمیدانستم چرا؟ همه با هم کمک کردیم و پیکر جوان بسیجی را توی ماشین گذاشتیم. سه چهار تا پیکر هم همان دور و اطراف بودند. کار انتقال شهدا که تمام شد، من هم سوار شدم و به سمت عقب برگشتیم خورشید بالا آمده بود و هوا کاملاً روشن شده بود. ساعتی بعد رسیدیم پشت خط. پیاده شدم. تعدادی از بچههای پشت خط برای پیاده کردن اجساد شهدا به سمت ماشین آمدند. چند تا دیگر هم به سمت من. محمد بینشان بود. نگران مرا را در آغوش گرفتند. با تعجب نگاهم میکردند. آخر من طوریم نبود. محمد سر تا پای مرا چک کرد و با تعحب گفت: واقعاً سالمی؟... طوریت نشده؟
- نوع کاغذ: تحریر
- تعداد صفحه: 77
- نویسنده: زهرا غفاری
- ردهبندی کتاب: ادبیات فارسی (شعر و ادبیات)
- شابک: 9786225366176
- قطع: رقعی
- چاپ شده در: ایران
- نوع جلد: شومیز
- ناشر: انتشارات شاولد
- گروه سنی: بزرگسال
- موضوع: حال و هوا و روزمرگیهای رزمندگان در دوران دفاع مقدس
- زبان نوشتار: فارسی
+ موارد بیشتر
- بستن
کد محصول:12507208
قیمت : ناموجود
نقد و بررسی
کتاب فرشتهها او را میخوانند اثر زهرا غفاری انتشارات شاولد
کتاب فرشتهها او را میخوانند اثر خانم زهرا غفاری است که توسط انتشارات شاولد چاپ شده است. برشی از کتاب را با هم میخوانیم: و این چندمین باری بود که بعد از پایان خدمتم عاشقانه عازم جبهههای جنگ میشدم. همه وجودم عشق بود و اشتیاق. فقط خدا میداند چه حالی داشتم. از لحظهای که میفهمیدم قرار است بار دیگر عازم جبهههای جنگ شوم حال و هوای دیگری داشتم. احساس میکردم انرژی مضاعفی که به خاطر این موضوع به تکتک سلولهایم تزریق شده، آرام و قرار را ازم گرفته، و فقط لحظه شماری میکردم تا روز اعزام سریع برسد و من بروم جبهه. بروم و دینم را به هم میهنانم ادا کنم. خیلی وقت نیست. تازه چند ماه بود که با ما زندگی میکرد. از زمانی که پدربزرگم را از دست دادم.
مشخصات فنی
کتاب فرشتهها او را میخوانند اثر زهرا غفاری انتشارات شاولد
مشخصات
-
وزن90 گرم
-
سایر توضیحاتبرشی از کتاب: همانجا روی خاک تیمم کردم و به نماز ایستادم. هنوز سلام نماز را نداده بودم که متوجه توقف ماشینهای خشایار شدم. کار ماشینهای خشایار جمعآوری پیکرهای شهدا و انتقال آنها به پشت جبهه بود. نمازم که تمام شد، چند تا از رزمندهها به سمتم آمدند. یکی یکی مرا مشتاقانه در آغوش گرفتند و صورت و پیشانیام را بوسیدند. نمیدانستم چرا؟ همه با هم کمک کردیم و پیکر جوان بسیجی را توی ماشین گذاشتیم. سه چهار تا پیکر هم همان دور و اطراف بودند. کار انتقال شهدا که تمام شد، من هم سوار شدم و به سمت عقب برگشتیم خورشید بالا آمده بود و هوا کاملاً روشن شده بود. ساعتی بعد رسیدیم پشت خط. پیاده شدم. تعدادی از بچههای پشت خط برای پیاده کردن اجساد شهدا به سمت ماشین آمدند. چند تا دیگر هم به سمت من. محمد بینشان بود. نگران مرا را در آغوش گرفتند. با تعجب نگاهم میکردند. آخر من طوریم نبود. محمد سر تا پای مرا چک کرد و با تعحب گفت: واقعاً سالمی؟... طوریت نشده؟
-
نوع کاغذتحریر
-
تعداد صفحه77
-
نویسندهزهرا غفاری
-
ردهبندی کتابادبیات فارسی (شعر و ادبیات)
-
شابک9786225366176
-
قطعرقعی
-
چاپ شده درایران
-
نوع جلدشومیز
-
ناشرانتشارات شاولد
-
گروه سنیبزرگسال
-
موضوعحال و هوا و روزمرگیهای رزمندگان در دوران دفاع مقدس
-
زبان نوشتارفارسی