آلبوم موسیقی عشق و تفکر اثر افسانه چهره نگار

  • سایر توضیحات: شماره ثبت کتابخانه ملی ایران (16574)
  • فرمت: Audio Disc
  • نوع بسته بندی: مقوایی
  • تعداد دیسک: دو
  • ناشر: متفرقه
  • نام خواننده و صاحب اثر: افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 10: افسانه چهره نگار
  • نام قطعه 12: نام
  • سال تولید: 1394
  • مرجع صادر کننده: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
  • نوازندگان: کریم قربانی : ویلون سل مسعود نوروزی :ویلون و آلتو متین نوروزی : ویلون مجید مظاهری :کمانچه مهران سراجیان :فلوت پویا سرایی : سنتور امیر بابائی :سه تار ،گیتار کلاسیک و الکتریک ،پیانو و سازهای الکترونیک کریم قربانی : ویلون سل مسعود نوروزی :ویلون و آلتو متین نوروزی : ویلون مجید مظاهری :کمانچه مهران سراجیان :فلوت پویا سرایی : سنتور امیر بابائی :سه تار ،گیتار کلاسیک و الکتریک ،پیانو و سازهای الکترونیک
  • مدت زمان قطعه 11: 00:07:54
  • شماره پروانه یا مجوز: (94-8947 )
  • ترانه سرا قطعه 11: افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 11: امیر بابائی
  • خلاصه: نما شعر ،دکلمه و تهیه کننده :افسانه چهره نگار ضبط ،میکس و مسترینگ امیر بابائی نما شعر ،دکلمه و تهیه کننده :افسانه چهره نگار ضبط ،میکس و مسترینگ امیر بابائی
  • نام قطعه 11: انتخاب
  • مدت زمان قطعه 10: 00:04:44
  • آهنگساز قطعه 10: امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 6: کجاست آنعقلیکه می پندا شتم عقل است کجاست آن عزمی که می پنداشتم عزم است مرا در سر هزارانآرزو بود شب وروزم به فکر دیگرون بود شدم خوار و ذلیلبندهتو ندارم در سر فکری جز اندیشه تو نه شب در چشم من خوابی نشیندنه در بیداری غیراز تو ببیند نه عشقی بود نه امیدی نه نوری نه نویدی خسته ای دردمند بودم زنده ای مرده بودم وقتی به تو رسید م دیگر کسی را ندیدم در دیروز رابستم رو به فردا نشستم کوه غصه را شکستم به آسمان رسیدم همسفر نور شدم تاریکی را ندیدم ستاره ها را چیدم زندگی را دوباره دیدم پیوند بسته ام پیوندی با دل وجانم که کاغذی نیست از سر اجبار نیست هوسی گذرا نیست عشق آسمانی است پیوندی جاودانی است خانه ای به رنگ سبزبا عطر گل های امید به پاکی و صفای نوربه حرمت دل های بلورتبسم های بی غرور می آورم برایتوصداقت همیشه سبزمحبت همیشه گرم کجاست آن عقلی که می پندا شتم عقل است کجاست آن عزمی که می پنداشتم عزم است مرا در سر هزاران آرزو بود شب وروزم به فکر دیگرون بود شدم خوار و ذلیل بنده تو ندارم در سر فکری جز اندیشه تو نه شب در چشم من خوابی نشیند نه در بیداری غیراز تو ببیند نه عشقی بود نه امیدی نه نوری نه نویدی خسته ای دردمند بودم زنده ای مرده بودم وقتی به تو رسید م دیگر کسی را ندیدم در دیروز رابستم رو به فردا نشستم کوه غصه را شکستم به آسمان رسیدم همسفر نور شدم تاریکی را ندیدم ستاره ها را چیدم زندگی را دوباره دیدم پیوند بسته ام پیوندی با دل وجانم که کاغذی نیست از سر اجبار نیست هوسی گذرا نیست عشق آسمانی است پیوندی جاودانی است خانه ای به رنگ سبزبا عطر گل های امید به پاکی و صفای نوربه حرمت دل های بلورتبسم های بی غرور می آورم برای توصداقت همیشه سبزمحبت همیشه گرم
  • آهنگساز قطعه 8: امیر بابائی
  • ترانه سرا قطعه 12: افسانه چهره نگار
  • متن ترانه قطعه 5: قلب من احساس مندوراست از نقش های من هر چه به دنبال نقش خود می رومدور می شوم از قلب خود وآن زمان که در پی دل می رومدور می شوم از نقش خود نقش ها همه رنگ های جعبه رنگند این منم که می کشم نقش خود عشق من درهر نقشی پیدا حس من می آفریند نقشی زیبا قلم در دست من رنگ در د ست من این منم که می کشم هر چه سزاوارشم این منم که آباد می کنم ویرانه ایآزاد می کنم پروانه ای منم که بارها بر زمین افتاده ام باز با عشق تو از جا بر خاسته ام می توانم بسازم بهترین کاشانهبیاورم هزاران لبخند بر لب غنچه های نشکفته دلسرد تو بده دست یاری به منتا از جا کنم کوهی سختپایدار کنم عشقی ژرف طلوع خورشید را دیدنزیر باران دویدنعطر گل ها را بوئیدن زلال آب را چشیدن سختی سنگ را داشتنکمر غم را شکستنحس خوب بودن هم نفس باد شدن نفس آزاد کشیدن به کوه قاف رسیدن نرمی ابرها را دیدن دست عشق را بوسیدن توی خواب به تو رسیدن حس خوب بودن قلب من احساس من دوراست از نقش های من هر چه به دنبال نقش خود می روم دور می شوم از قلب خود وآن زمان که در پی دل می روم دور می شوم از نقش خود نقش ها همه رنگ های جعبه رنگند این منم که می کشم نقش خود عشق من درهر نقشی پیدا حس من می آفریند نقشی زیبا قلم در دست من رنگ در د ست من این منم که می کشم هر چه سزاوارشم این منم که آباد می کنم ویرانه ای آزاد می کنم پروانه ای منم که بارها بر زمین افتاده ام باز با عشق تو از جا بر خاسته ام می توانم بسازم بهترین کاشانه بیاورم هزاران لبخند بر لب غنچه های نشکفته دلسرد تو بده دست یاری به من تا از جا کنم کوهی سخت پایدار کنم عشقی ژرف طلوع خورشید را دیدن زیر باران دویدن عطر گل ها را بوئیدن زلال آب را چشیدن سختی سنگ را داشتن کمر غم را شکستن حس خوب بودن هم نفس باد شدن نفس آزاد کشیدن به کوه قاف رسیدن نرمی ابرها را دیدن دست عشق را بوسیدن توی خواب به تو رسیدن حس خوب بودن
  • نام قطعه 10: تولد بی انتها
  • مدت زمان قطعه 9: 00:05:31
  • ترانه سرا قطعه 9: افسانه چهره نگار
  • مدت زمان قطعه 4: 00:04:51
  • آهنگساز قطعه 9: امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 4: گله از که کنم شکوه از که کنم هر چه آمد بر سرم از حماقت خودم بود و بس در دام نا خلفان افتادم در پی هوسی افتادم رفت از یادم زندگی خودم رفتم پی بیهودگی می دانستم عاقبتکارهایم غافل ماندم ازفردایم درد بی کسی رابا خودکشیدمبغض تنهائی را در خود چشیدم حال دگر نای رفتن ندارم جای ماندن ندارم گم شدم در تیرگیتباه شدم در تیرگی شدم تکه ای زباله به دور انداخته شدمبه دور انداخته شدم دیدم درد آدمها دیدم درمان آنهادیدم اشک مادردیدم زجر همسر بچه های دل شکسته بغض های نشکسته بی هدف دنبال سراب گم شده بودند درراه دردها همه یک رنگ دردها همه یک شکل محبت های گم شده در بچگی رها شده تلافی های بی جاادامه بود دراین راه آری دیدم دردها را آری دیدم دردها را درمان فقط یک لبخند یک لحن زیبا وگرممحبت بی صدادرمان همه دردها روح آزاد روح عاشق پروازدر قفس نمیماند سر یک نقطه نمی ماند حیران و سر گردان نمی پوسدپشیمان دست مرگ رانمی بوسد نیست اسیر و درماندهدر باورهای پوچ وبیهوده اوج می گیرد از نقطه آغازش می رسد به نهایت پروازش گله از که کنم شکوه از که کنم هر چه آمد بر سرم از حماقت خودم بود و بس در دام نا خلفان افتادم در پی هوسی افتادم رفت از یادم زندگی خودم رفتم پی بیهودگی می دانستم عاقبت کارهایم غافل ماندم ازفردایم درد بی کسی رابا خود کشیدم بغض تنهائی را در خود چشیدم حال دگر نای رفتن ندارم جای ماندن ندارم گم شدم در تیرگی تباه شدم در تیرگی شدم تکه ای زباله به دور انداخته شدم به دور انداخته شدم دیدم درد آدمها دیدم درمان آنها دیدم اشک مادر دیدم زجر همسر بچه های دل شکسته بغض های نشکسته بی هدف دنبال سراب گم شده بودند درراه دردها همه یک رنگ دردها همه یک شکل محبت های گم شده در بچگی رها شده تلافی های بی جا ادامه بود دراین راه آری دیدم دردها را آری دیدم دردها را درمان فقط یک لبخند یک لحن زیبا وگرم محبت بی صدا درمان همه دردها روح آزاد روح عاشق پروازدر قفس نمی ماند سر یک نقطه نمی ماند حیران و سر گردان نمی پوسد پشیمان دست مرگ را نمی بوسد نیست اسیر و درمانده در باورهای پوچ وبیهوده اوج می گیرد از نقطه آغازش می رسد به نهایت پروازش
  • نام قطعه 9: ظلم بی صدا
  • مدت زمان قطعه 8: 00:04:14
  • آهنگساز قطعه 12: امیر بابائی
  • مدت زمان قطعه 12: 00:02:34
  • نام قطعه 15: ایران
  • ترانه سرا قطعه 16: افسانه چهره نگار
  • نام قطعه 5: حس خوب
  • آهنگساز قطعه 16: امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 5: امیر بابائی
  • نام قطعه 16: نور
  • تنظیم کننده قطعه 5: امیر بابائی
  • مدت زمان قطعه 15: 00:02:20
  • مدت زمان قطعه 5: 00:04:14
  • ترانه سرا قطعه 15: افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 15: امیر بابائی
  • مدت زمان قطعه 14: 00:41
  • نام قطعه 13: معبود
  • نام قطعه 6: پیوند جاودانگی
  • ترانه سرا قطعه 14: افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 6: امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 14: امیر بابائی
  • ترانه سرا قطعه 6: افسانه چهره نگار
  • نام قطعه 14: ظرفیت
  • تنظیم کننده قطعه 6: امیر بابائی
  • مدت زمان قطعه 6: 00:05:06
  • مدت زمان قطعه 13: 00:02:34
  • ترانه سرا قطعه 13: افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 13: امیر بابائی
  • ترانه سرا قطعه 8: افسانه چهره نگار
  • نام قطعه 8: دروغ
  • آهنگساز قطعه 1: امیر بابائی
  • مدت زمان قطعه 2: 00:04:15
  • ترانه سرا قطعه 2: افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 2: امیر بابائی
  • نام قطعه 2: نجوا
  • نام قطعه 7: باور عشق
  • مدت زمان قطعه 1: 00:06:04
  • آهنگساز قطعه 4: امیر بابائی
  • ترانه سرا قطعه 1: افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 7: امیر بابائی
  • مدت زمان قطعه 7: 00:03:11
  • نام قطعه 1: غفلت
  • متن ترانه قطعه 7: زن الهه پاکی و سخا وتمظهر نیکی و صداقت فرشته عشق و محبتدور شو از خواری و ذلت پاره کن زنجیر اسارتدور شو از گناه و نٟکبت پاکبمانبرترین محبت رشد می کند کودک تو در وجودتجان می گیرد بامهر وعشقت شاد می شود با گلِ خنده هایت می سوزد دلش بااشک وحسرت تو نبیند روزی خشم وکینه تو به دنیا می آید گل وجودت او نیا زمند عشق وآغوش توست محتاج کلام پر مهر و دست نوازش توست با شیر جان بخش تو رشد می کند با بازی های تو یاد می گیرد زندگی را باور کن عشق راباور کن عشق را که تنها عشق می رساند تو را تا آخر راه تنها عشق می گیرد دستانت را در تمام طول راه می جوشاند عزمت را باور کن عشق را باور کن عشق را زن الهه پاکی و سخا وت مظهر نیکی و صداقت فرشته عشق و محبت دور شو از خواری و ذلت پاره کن زنجیر اسارت دور شو از گناه و نٟکبت پاک بمان برترین محبت رشد می کند کودک تو در وجودت جان می گیرد بامهر وعشقت شاد می شود با گلِ خنده هایت می سوزد دلش بااشک وحسرت تو نبیند روزی خشم وکینه تو به دنیا می آید گل وجودت او نیا زمند عشق وآغوش توست محتاج کلام پر مهر و دست نوازش توست با شیر جان بخش تو رشد می کند با بازی های تو یاد می گیرد زندگی را باور کن عشق را باور کن عشق را که تنها عشق می رساند تو را تا آخر راه تنها عشق می گیرد دستانت را در تمام طول راه می جوشاند عزمت را باور کن عشق را باور کن عشق را
  • ترانه سرا قطعه 3: افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 7: افسانه چهره نگار
  • تنظیم کننده قطعه 7: امیر بابائی
  • نام قطعه 3: بی خبری
  • مدت زمان قطعه 3: 00:04:25
  • نام قطعه 4: تیرگی
  • ترانه سرا قطعه 5: افسانه چهره نگار
  • متن ترانه قطعه 8: درهوایی که پر شده از دروغ می کشیم نفسنفس های پر از دروغ یک نفس برای بودنیک نفس رو به مردن نفس های پر از حرص نفس های پراز ترس می آید بالانفس ها باز بادروغ دروغ حتی به خودماننمی چرخد چرخمان دراین زمان به کجا می رویم با این همه دروغهمه می دانیم ثمر پوچدروغ سیاه کرده دروغ ها هوای خانه مانسیاه کرده دروغ ها هوای شهرمان می روند سیاهی هامی روند دروغ ها وقتی دل ها شجاع باشند وقتی با خدا باشند میسوزی ومیسوزانی وخود بی خبری تواسیر خود خواهی گشته اییا زدامی پنهان جسته ای آن زمان که شعله ور می شود خشم توبرباد می رود جان و جانان تو هموار می گردد با آرامش کوه مشکلات مردمومن نیست اسیر دیو خشمدل او با یاد خدا همیشه در آرامش است درهوایی که پر شده از دروغ می کشیم نفس نفس های پر از دروغ یک نفس برای بودن یک نفس رو به مردن نفس های پر از حرص نفس های پراز ترس می آید بالانفس ها باز با دروغ دروغ حتی به خودمان نمی چرخد چرخمان دراین زمان به کجا می رویم با این همه دروغ همه می دانیم ثمر پوچ دروغ سیاه کرده دروغ ها هوای خانه مان سیاه کرده دروغ ها هوای شهرمان می روند سیاهی ها می روند دروغ ها وقتی دل ها شجاع باشند وقتی با خدا باشند میسوزی ومیسوزانی وخود بی خبری تواسیر خود خواهی گشته ای یا زدامی پنهان جسته ای آن زمان که شعله ور می شود خشم تو برباد می رود جان و جانان تو هموار می گردد با آرامش کوه مشکلات مردمومن نیست اسیر دیو خشم دل او با یاد خدا همیشه در آرامش است شجاعت یعنی به بد ی ها" نه" گفتن تا آخر راه رفتن به هر قیمتی خوب بودن ماندن ومسئول بودن یعنی با مشکلات جنگیدن بخشیدن و رها شدن یعنی بیان احساس،بیان افکار
  • ترانه سرا قطعه 4: افسانه چهره نگار
  • مدت زمان قطعه 16: 00:03:45
  • تنظیم کننده قطعه 8: امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 1: امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 3: تنت به ناز طبیبان محتاج مباددلت زدرددوریدور باد کامت ز پند ادیبان شیرین بادخیالت هر سحر بر لب نوشین باد دم ودم هر دم از دست رقیب دور باد قرارت بر قرار دل مسکین باد سایه عشق تو آمد بر سرمرفت هر چه که داشتم از نظرم گم شدم درآسمان عشق تو شدم آزاد پر کشیدم درهوای پاک تو چه هوایی است هوای عشق تو پاک ومعصوم بی ریاست سرشت تو تویی خوب مطلقتویی دور از من وبامن بی تو نمی دانم که هستمبا تو شه زاده ای هستمسر خوش از مستی هستی می نوشم ذره ذره با دلی خوشبا تمامی وجودم جامی از جام های هستی مرا با عاقلان چه کار باشد خیال تو مرا چنان باشد هزاران عقل حیران باشند زحال من وتو غافل باشند همین بی خبری خبر باشدنسیم روح افزای جان باشد "تنت به ناز طبیبان" محتاج مباد دلت ز درد دوری دور باد کامت ز پند ادیبان شیرین باد خیالت هر سحر بر لب نوشین باد دم ودم هر دم از دست رقیب دور باد قرارت بر قرار دل مسکین باد سایه عشق تو آمد بر سرم رفت هر چه که داشتم از نظرم گم شدم درآسمان عشق تو شدم آزاد پر کشیدم درهوای پاک تو چه هوایی است هوای عشق تو پاک ومعصوم بی ریاست سرشت تو تویی خوب مطلق تویی دور از من وبامن بی تو نمی دانم که هستم با تو شه زاده ای هستم سر خوش از مستی هستی می نوشم ذره ذره با دلی خوش با تمامی وجودم جامی از جام های هستی مرا با عاقلان چه کار باشد خیال تو مرا چنان باشد هزاران عقل حیران باشند زحال من وتو غافل باشند همین بی خبری خبر باشد نسیم روح افزای جان باشد
  • متن ترانه قطعه 1: باز غفلت کردمازتو دور شدم باز با تاوانی سختبا تو روبرو شدم سر مست از غرور شدم غافل ز حال خود شدم لاف دانایی زدم با نادان محشور شدم پیچید به دورم ترس وغرور دورم گرفت موج حسود در باورو ناباوری رفت از دستم چه زود باز با تو مانده ام تسلیم وتنها مانده ام دستم بگیر یارب که من مطلق با تو مانده ام چطور ندیدم این همه سال نم نم باران آبی آسمان رقص ابرهای بها ر سرخی گل سرخ سبزی دشت صلح من فقط سیاهی شب را دیدم تلخی رعد و گل ولای را دیدم بسته بودم چشم هایم ندیدمهیج بهاری تازه می بینم بهاررا حس می کنم گرمی دست هارا خوشبختی نه گنجی مدفون در دل زمین نه ابری در آسمان که بارد بر سر ما خوشبختی در همین نزدیکی ست کنار ما همین روزهای تکراری، گم شده در خیالی محو همین ثانیه هاست هر لحظه در پی ماست پنهان نیست از چشم های ما هست هر روز کنار ما در نور خانه ما هر روز همراه ما در جمع خانواده هر وعده صبحانه در نگاه های پر از مهر ،ظهور عواطف باز غفلت کردم ازتو دور شدم باز با تاوانی سخت با تو روبرو شدم سر مست از غرور شدم غافل ز حال خود شدم لاف دانایی زدم با نادان محشور شدم پیچید به دورم ترس وغرور دورم گرفت موج حسود در باورو ناباوری رفت از دستم چه زود باز با تو مانده ام تسلیم وتنها مانده ام دستم بگیر یارب که من مطلق با تو مانده ام چطور ندیدم این همه سال نم نم باران آبی آسمان رقص ابرهای بها ر سرخی گل سرخ سبزی دشت صلح من فقط سیاهی شب را دیدم تلخی رعد و گل ولای را دیدم بسته بودم چشم هایم ندیدم هیج بهاری تازه می بینم بهاررا حس می کنم گرمی دست ها را خوشبختی نه گنجی مدفون در دل زمین نه ابری در آسمان که بارد بر سر ما خوشبختی در همین نزدیکی ست کنار ما همین روزهای تکراری، گم شده در خیالی محو همین ثانیه هاست هر لحظه در پی ماست پنهان نیست از چشم های ما هست هر روز کنار ما در نور خانه ما هر روز همراه ما در جمع خانواده هر وعده صبحانه در نگاه های پر از مهر ،ظهور عواطف
  • تنظیم کننده قطعه 9: امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 9: آهای مردهای دنیانه، نامردهای دنیا کدام آئین بخشیده به شما عمر زنیکدام قانون بخشیده زجر زنی چطور می توانید خوارش کنید محروم وبیمارش کنید پاک کنید هویتشببندیددست وپایش شما غرق شدید در دریای ظلمتان تنها می مانید تنها می میرید در راهتان نفس های حبس شدهترس های در خود شکسته فریادهای بی صدا خاطره سیاه آن روزها در حبابی پیچیده ازغم مانده یک عمر در من تنها ثمر سایه سیاه هوس بر تازه دیده این دنیا بود خرد شدن بی صدا آیینه خوبی ها سیاه شد از هوس ها هوس های بی صدا نبود خیلی دور از چشمان بسته ما نفس می کشیم ،نفس می کشیم امامرده ایم ما مرده ایم روزی که دریغ کنیم لبخند را دریغ کنیم مهر کلام را نبینیمکنار خود مادر را نبینیم نیاز دست هایی را که می آید به سوی ما دریغ کنیم ذره ای از مهر ومال را آن روز مرده ایم ماآن روز مرده ایم ما آهای مردهای دنیا نه، نامردهای دنیا کدام آئین بخشیده به شما عمر زنی کدام قانون بخشیده زجر زنی چطور می توانید خوارش کنید محروم وبیمارش کنید پاک کنید هویتش ببندید دست وپایش شما غرق شدید در دریای ظلمتان تنها می مانید تنها می میرید در راهتان نفس های حبس شده ترس های در خود شکسته فریادهای بی صدا خاطره سیاه آن روزها در حبابی پیچیده ازغم مانده یک عمر در من تنها ثمر سایه سیاه هوس بر تازه دیده این دنیا بود خرد شدن بی صدا آیینه خوبی ها سیاه شد از هوس ها هوس های بی صدا نبود خیلی دور از چشمان بسته ما نفس می کشیم ،نفس می کشیم اما مرده ایم ما مرده ایم روزی که دریغ کنیم لبخند را دریغ کنیم مهر کلام را نبینیم کنار خود مادر را نبینیم نیاز دست هایی را که می آید به سوی ما دریغ کنیم ذره ای از مهر ومال را آن روز مرده ایم ما آن روز مرده ایم ما
  • تنظیم کننده قطعه 2: امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 2: می آید ،می آیددر سکوت وتنهائیدر برزخ و شیدائی آهسته نجوا می کندقدم هایم را سست می کندرسوا وتنهایم می کند نمی دانم اینچه حالی استامتحان الهی استهیچ اختیاری از من نیست خدایا اگر خوابم بیدارم کناگر مستم هشیارم کن با نور خودآ گاهم کن آزاد از بند شیطانم کن چه زیباست هنر رها وآزاد ،صبور وآرام پروازی بی انتهاست هنر با او می بینیفرای نادیده هاتمام زیبائی ها یاد می گیری غم بیهوده نخوردن هنر زندگی کردن پیوند عشق و هنر خلق زیبایی است خلق جاوانگی است با هنر حس می کنی که هستیحس می کنی زیبائیِ هستی میخواهم ذ هنم پاک شود از هر چه نیست شکر کنم هرآن چه هستباور کنم هر آن چه نیست می تو انم با همین داشته هاهمه نداشته ها را داشته باشم از نو آغاز کنمهمه راه های بسته را برای خود باز کنم می توانم با گرمی وجودمدل ها را شاد کنمیخ ها را آب کنم اگر کمی شکر کنمفقط کمی شکر کنم می آید ،می آید در سکوت وتنهائی در برزخ و شیدائی آهسته نجوا می کند قدم هایم را سست می کند رسوا وتنهایم می کند نمی دانم این چه حالی است امتحان الهی است هیچ اختیاری از من نیست خدایا اگر خوابم بیدارم کن اگر مستم هشیارم کن با نور خود آ گاهم کن آزاد از بند شیطانم کن چه زیباست هنر رها وآزاد ،صبور وآرام پروازی بی انتهاست هنر با او می بینی فرای نادیده ها تمام زیبائی ها یاد می گیری غم بیهوده نخوردن هنر زندگی کردن پیوند عشق و هنر خلق زیبایی است خلق جاوانگی است با هنر حس می کنی که هستی حس می کنی زیبائیِ هستی می خواهم ذ هنم پاک شود از هر چه نیست شکر کنم هرآن چه هست باور کنم هر آن چه نیست می تو انم با همین داشته ها همه نداشته ها را داشته باشم از نو آغاز کنم همه راه های بسته را برای خود باز کنم می توانم با گرمی وجودم دل ها را شاد کنم یخ ها را آب کنم اگر کمی شکر کنم فقط کمی شکر کنم
  • تنظیم کننده قطعه 10: امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 3: امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 10: رفیق نا رفیقم ،برادر عزیزم درهمه این سا ل ها دادی مرا فریبم منی که پناهت بودمپل عبورت بودم کی به خیالم آمد که تو فریبم دهی دلم تنها خوش بود به دست پر مهر تو توئی که بودی دشمن توئی که هیچ نبودی با من به دستی که آخر در آمدباخنجری پر کینه از قلب بی تاب من خیال خامی است آهن سیاه راچونطلای نابدیدن طر ح ها و رنگ هابرای او کشیدن با نسیمی می رود تمام رنگ هایمان زود سیاه می شود همه دنیا یمان رنگ شادی می گیرد دنیایمان گر طلا باشد لحظه ای کنارمان برق او با نوازشی در دستمان ارز شش در هر تلا طمی همراه مان غبار آئینه را پس می زنمگذر عمر خود را می بینم فرصت هایمسر آمدهنفس های آخر آمده مرگ نز دیک من آمدهتولد بی انتها از راه آمده دگر تمام می شود غصه ها وشادی ها تمام بی قراری ها دل من دگر تمنایی نداردافسوس دگر جایی ندارد تنها بی نهایت استنوری در ابدیت است رفیق نا رفیقم ،برادر عزیزم درهمه این سا ل ها دادی مرا فریبم منی که پناهت بودم پل عبورت بودم کی به خیالم آمد که تو فریبم دهی دلم تنها خوش بود به دست پر مهر تو توئی که بودی دشمن توئی که هیچ نبودی با من به دستی که آخر در آمد باخنجری پر کینه از قلب بی تاب من خیال خامی است آهن سیاه راچون طلای ناب دیدن طر ح ها و رنگ هابرای او کشیدن با نسیمی می رود تمام رنگ هایمان زود سیاه می شود همه دنیا یمان رنگ شادی می گیرد دنیایمان گر طلا باشد لحظه ای کنارمان برق او با نوازشی در دستمان ارز شش در هر تلا طمی همراه مان غبار آئینه را پس می زنم گذر عمر خود را می بینم فرصت هایم سر آمده نفس های آخر آمده مرگ نز دیک من آمده تولد بی انتها از راه آمده دگر تمام می شود غصه ها وشادی ها تمام بی قراری ها دل من دگر تمنایی ندارد افسوس دگر جایی ندارد تنها بی نهایت است نوری در ابدیت است
  • تنظیم کننده قطعه 4: امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 11: بزرگم به منآموز آئین زندگیرسم آزادگی حس زندگی تا انتخاب کنم راهم را با درستی وآرامشبه دور از پلیدی اما حق انتخابم رااز من مگیر حس بودنم را از من مگیر این گنبد گردون هست آئینه اینیست از آئینهپنها ننهان ما اشک ولبخند لحن هر کلام ما آئینه بر می گرداند به ماعملکرد خود ماتمام احساس ماتمام افکار ما نمی توانی از انعکاس آئینه خلاص باشیمی توانی از پلیدی رهاباشی می توانی خوب باشی می توانی خوب باشی سبک هم چو باد روان هم چو آب فروزان چوآتش فروتنچوخاک گذر کن از روزگارچو گل ها یشادمشو اسیر دام بجویروانیپاک پاک کن ازناباورهاذهنت تجسم کن آرزوهایت می رسی به باورهایت باایمان، دو دلی معنایی ندارد شکست جایی نداردبن بست وانتهایی وجود ندارد جستجو کن در معدن وجودتدر می یابی گوهر درونت تو می روی به راهی که شایسته آنیبا صداقت ودرستی بروبا تو کل اندیشه برو محبت کلید قفلِ بستهدرمانِدلِ شکسته مرهم گنبدِ گسسته ره رهروان استپیوسته ببین دستانی را که لرزیده رنگی را که پریده نشونه ها را کم نگیر دست یار را محکم بگیر عشق وتدبیر راهم خانه کنشک و تردید را وارانه کن عهد وپیمان را نمونه کنصداقت ویکرنگی را پیشه کن بزرگم به من آموز آئین زندگی رسم آزادگی حس زندگی تا انتخاب کنم راهم را با درستی وآرامش به دور از پلیدی اما حق انتخابم رااز من مگیر حس بودنم را از من مگیر این گنبد گردون هست آئینه ای نیست از آئینه پنها ن نهان ما اشک ولبخند لحن هر کلام ما آئینه بر می گرداند به ما عملکرد خود ما تمام احساس ما تمام افکار ما نمی توانی از انعکاس آئینه خلاص باشی می توانی از پلیدی رها باشی می توانی خوب باشی می توانی خوب باشی سبک هم چو باد روان هم چو آب فروزان چوآتش فروتن چو خاک گذر کن از روزگار چو گل ها ی شاد مشو اسیر دام بجوی روانی پاک پاک کن از ناباورها ذهنت تجسم کن آرزوهایت می رسی به باورهایت باایمان، دو دلی معنایی ندارد شکست جایی ندارد بن بست وانتهایی وجود ندارد جستجو کن در معدن وجودت در می یابی گوهر درونت تو می روی به راهی که شایسته آنی با صداقت ودرستی برو با تو کل اندیشه برو محبت کلید قفلِ بسته درمانِ دلِ شکسته مرهم گنبدِ گسسته ره رهروان است پیوسته ببین دستانی را که لرزیده رنگی را که پریده نشونه ها را کم نگیر دست یار را محکم بگیر عشق وتدبیر راهم خانه کن شک و تردید را وارانه کن عهد وپیمان را نمونه کن صداقت ویکرنگی را پیشه کن
  • متن ترانه قطعه 12: نامیم وبی نامیمجانیم وبی جانیم ما هم چو که می مانیمدر راهیم و بی راهیم گم هستیم وپیدا ییم در بغضیم و فریادیم تا که به سر آئیم نقشی به دیواریم در خود فرو ماندیم فریاددهل خوانیم بی شک پس از این از مااسمی نبود پیدا ما جملگی از خاکیمبر خاکیم و بر خاکیم بیدار شویدبیدار شویدآماده دیدار شوید ای خفته گان بیدار شوید گم گشته گان در ره شوید آماده دیدار شوید آماده پیکار شوید اول ز خود آغاز کنید جان ز پلیدی پاک کنید از بهر مقدم اودنیا ز ظلم آزاد کنید نامیم وبی نامیم جانیم وبی جانیم ما هم چو که می مانیم در راهیم و بی راهیم گم هستیم وپیدا ییم در بغضیم و فریادیم تا که به سر آئیم نقشی به دیواریم در خود فرو ماندیم فریاد دهل خوانیم بی شک پس از این از ما اسمی نبود پیدا ما جملگی از خاکیم بر خاکیم و بر خاکیم بیدار شوید بیدار شوید آماده دیدار شوید ای خفته گان بیدار شوید گم گشته گان در ره شوید آماده دیدار شوید آماده پیکار شوید اول ز خود آغاز کنید جان ز پلیدی پاک کنید از بهر مقدم او دنیا ز ظلم آزاد کنید
  • تنظیم کننده قطعه 14: امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 13: امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 13: کور بودمکر بودم سر کش و بی درد بودم عشق تو آمد بر سرمدنیا عوض شد ز برم تازه ونو شد نگهم تازه شناختم که کی ام منبی تو هیچمخوب من ما ه من و معبود من پخته راه تو شدمسوخته عشق تو شدم پایبهراه تو شدم جان فدای تو شدم تاکه نفس در این دل هست پر می کنم از نور توچشم دل و راهدل گم کی شوم در راه تو در نور بی زوال تو کور بودم کر بودم سر کش و بی درد بودم عشق تو آمد بر سرم دنیا عوض شد ز برم تازه ونو شد نگهم تازه شناختم که کی ام من بی تو هیچم خوب من ما ه من و معبود من پخته راه تو شدم سوخته عشق تو شدم پای به راه تو شدم جان فدای تو شدم تا که نفس در این دل هست پر می کنم از نور تو چشم دل و راه دل گم کی شوم در راه تو در نور بی زوال تو
  • تنظیم کننده قطعه 12: امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 11: امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 14: پروردگارابه ما ارزانی دار علمی که دردی را دوا باشد ثروتی که در راه تو باشد قدرتی که آرام جان ها باشد پروردگارا ظرفیتی برای نعمت هایت ارزانی دار پروردگارا به ما ارزانی دار علمی که دردی را دوا باشد ثروتی که در راه تو باشد قدرتی که آرام جان ها باشد پروردگارا ظرفیتی برای نعمت هایت ارزانی دار
  • دکلمه: افسانه چهره نگار
  • نام قطعه 22: دنیای آدم ها
  • مدت زمان قطعه 25: 00:03:55
  • نام قطعه 25: امنیت
  • مدت زمان قطعه 24: 00:04:52
  • نام قطعه 24: برگی از تاریخ
  • مدت زمان قطعه 23: 00:04:52
  • نام قطعه 23: فردای بچه های ما
  • مدت زمان قطعه 22: 00:05:52
  • مدت زمان قطعه 21: 00:03:37
  • مدت زمان قطعه 26: 00:02:55
  • نام قطعه 21: رویا
  • مدت زمان قطعه 20: 00:03:03
  • نام قطعه 20: فقر
  • مدت زمان قطعه 19: 00:04:55
  • نام قطعه 19: رسوایی
  • مدت زمان قطعه 18: 00:04:55
  • نام قطعه 18: رهایی
  • نام قطعه 26: انصاف
  • نام قطعه 27: رنگ تازه
  • نام قطعه 17: روح بی زوال
  • مدت زمان قطعه 27: 00:03:45
  • مدت زمان قطعه 30: 00:01:17
  • نام قطعه 30: سپاس
  • مدت زمان قطعه 29: 00:01:12
  • نام قطعه 29: دست مهر
  • مدت زمان قطعه 28: 00:02:40
  • نام قطعه 28: قلب های وابسته
  • مدت زمان قطعه 17: 2:21
  • ترانه سرا قطعه 17: افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 18: افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 19: افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 20: افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 21: افسانه چهره نگار
  • تنظیم کننده قطعه 15: امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 16: امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 17: امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 23: امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 22: امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 21: امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 20: امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 19: امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 18: امیر بابائی
  • ترانه سرا قطعه 26: افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 17: امیر بابائی
  • ترانه سرا قطعه 25: افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 24: افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 23: افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 18: امیر بابائی
  • ترانه سرا قطعه 27: افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 22: افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 24: امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 23: امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 22: امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 21: امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 20: امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 19: امیر بابائی
  • ترانه سرا قطعه 30: افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 29: افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 28: افسانه چهره نگار
  • متن ترانه قطعه 15: ای خاکپاکت جان من سُرور و افتخار من ای روشنی خانه ام فرهنگ باستانی ام در سر ندارمجز فکر تو عزت و افتخار تو آزاد و جاوداننام تواندیشهآزاد تو گنج نهان در قلب تو در خون فرزندان تو عشق تو هردم در قلب مااندیشه هر روز ما امروز مافردای ما ایران ما ایران ما تمامی دنیای ما ای خاک پاکت جان من سُرور و افتخار من ای روشنی خانه ام فرهنگ باستانی ام در سر ندارم جز فکر تو عزت و افتخار تو آزاد و جاودان نام تو اندیشه آزاد تو گنج نهان در قلب تو در خون فرزندان تو عشق تو هردم در قلب ما اندیشه هر روز ما امروز ما فردای ما ایران ما ایران ما تمامی دنیای ما
  • آهنگساز قطعه 25: امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 26: امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 30: امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 29: امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 28: امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 27: امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 25: امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 24: امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 19: می ترسم از عشق توکه عا قبت رسوای عالمم کند می ترسم از نگاه تو در بند وگرفتارم کند می ترسم از مژگان تو که پای بند و بی ایمانم کند ترسم دوباره بینم تورا ترسم لرزد دستانم چرا یادت نرود از سرم چرا مادام می بینم تورابی خود می شوم از خود چرا رحمی بکن بر جانم دور شو از چشمانم بگذار بگذرم از این شیداییبگذار آرام گیرم بی رسوایی دیدی که غم دوری با من چه کرد جانم گرفت وزهر در کامم بکرد به هر جا نگرم نشانی از تو بینم به هر سویی روم سراغی از تو گیرم چه آسان گذشتی از حالمن می رسی روزی به احوال من می رسد روزی هم تنهایی تو نیست همیشه روزگار به مراد و حال تو می فهمی روزی درد منمی آیی سراغ من افسوس که دیر می فهمیافسوس که دیر می آیی من از عشق تو به آرامش رسیدم گم شدم در نور حقبه خدای خود رسیدم چه زیباست نفس عشق کشیدن چه با شکوه است نرد عشق به خدای خود باختن نور ایمان را در دل خود دیدن تورا پر زنیرو می کند پر ز جادو می کند دور می شوی از هر چه پستی است سهل می کنی هر چه سختی است بی ادعا می شوی می شوی زلال و پاک می شوی می ترسم از عشق توکه عا قبت رسوای عالمم کند می ترسم از نگاه تو در بند وگرفتارم کند می ترسم از مژگان تو که پای بند و بی ایمانم کند ترسم دوباره بینم تورا ترسم لرزد دستانم چرا یادت نرود از سرم چرا مادام می بینم تورا بی خود می شوم از خود چرا رحمی بکن بر جانم دور شو از چشمانم بگذار بگذرم از این شیدایی بگذار آرام گیرم بی رسوایی دیدی که غم دوری با من چه کرد جانم گرفت وزهر در کامم بکرد به هر جا نگرم نشانی از تو بینم به هر سویی روم سراغی از تو گیرم چه آسان گذشتی از حال من می رسی روزی به احوال من می رسد روزی هم تنهایی تو نیست همیشه روزگار به مراد و حال تو می فهمی روزی درد من می آیی سراغ من افسوس که دیر می فهمی افسوس که دیر می آیی من از عشق تو به آرامش رسیدم گم شدم در نور حق به خدای خود رسیدم چه زیباست نفس عشق کشیدن چه با شکوه است نرد عشق به خدای خود باختن نور ایمان را در دل خود دیدن تورا پر زنیرو می کند پر ز جادو می کند دور می شوی از هر چه پستی است سهل می کنی هر چه سختی است بی ادعا می شوی می شوی زلال و پاک می شوی
  • متن ترانه قطعه 20: گم شده ایم در جا یمان گم شده است جایگاهمان نیست آنچه باید باشد هست آنچه نباید باشد كودک قصه من پر ازغصهغصه هاش هر کدام یک قصه با ترس وتحقیر های پیوستهبا دلی لبریزاز آرزوها ی در هم شکسته تنها وخسته به انتظار نشسته به امید دستی که او را ببرد به جائی امن در آغوش وفا در خانه ای با صفا نابود کن فقر را نابود کن فقر را فقررا از فکراز فرهنگ از اجتماع چرا که طاعون فساد در ظلمت فقر ریشه می دواند نابود کن فقر را فقر سیاه را دستان سیاه را فقر وفساد است بی کاری نابودی فرداست بی کاری نیست حقیر کار توبیهودهبودننیست راه تو تو می روی به راهی که شایسته آنی با صداقت ودرستی برو با تو کل اندیشه برو حد خود را بشناسحق خود را بشناس گم شده ایم در جا یمان گم شده است جایگاهمان نیست آنچه باید باشد هست آنچه نباید باشد كودک قصه من پر ازغصه غصه هاش هر کدام یک قصه با ترس وتحقیر های پیوسته با دلی لبریزاز آرزوها ی در هم شکسته تنها وخسته به انتظار نشسته به امید دستی که او را ببرد به جائی امن در آغوش وفا در خانه ای با صفا نابود کن فقر را نابود کن فقر را فقررا از فکر از فرهنگ از اجتماع چرا که طاعون فساد در ظلمت فقر ریشه می دواند نابود کن فقر را فقر سیاه را دستان سیاه را فقر وفساد است بی کاری نابودی فرداست بی کاری نیست حقیر کار تو بیهوده بودن نیست راه تو تو می روی به راهی که شایسته آنی با صداقت ودرستی برو با تو کل اندیشه برو حد خود را بشناس حق خود را بشناس
  • متن ترانه قطعه 21: می تازند صاحبان رویا بر اسب خیال خود می رسند به دشت آرزوها ی خود باران رحمتند و می بارند بر خشکی خیال خود گر نبود رویایی در سر بشر بودیم هنوز در دوره وعصر حجر مرگ رویاها مرگ خود ماست هستیم و می مانیم با رویاهایمان پرواز می کنند افکار پروازشان نیست آشکار تنها پیداست آثار آن افکار چرا که کائنات باز می گرداند بازتاب همان افکار باورهای کهنه ریشهشانحبس شده در اندیشه شان ازهزاران رنگ و نقش فقط یکی همراه شان دل اگر نقش قلم گیردهزاران نقشبیند نقش خود را در آئینه هستی بیند می تازند صاحبان رویا بر اسب خیال خود می رسند به دشت آرزوها ی خود باران رحمتند و می بارند بر خشکی خیال خود گر نبود رویایی در سر بشر بودیم هنوز در دوره وعصر حجر مرگ رویاها مرگ خود ماست هستیم و می مانیم با رویاهایمان پرواز می کنند افکار پروازشان نیست آشکار تنها پیداست آثار آن افکار چرا که کائنات باز می گرداند بازتاب همان افکار باورهای کهنه ریشه شان حبس شده در اندیشه شان ازهزاران رنگ و نقش فقط یکی همراه شان دل اگر نقش قلم گیرد هزاران نقش بیند نقش خود را در آئینه هستی بیند
  • متن ترانه قطعه 16: قسم به نور به آغاز طلوعبه راهپاک به انتهایپنهان که هستی در بینمادر هر قطره از خونما پاک نشد راه تو پاک نشد خون تو رنگ تو شد وجود ما ای نگاهبان آسمان ای نادر جاودان ای مهربانبی غرورما هم هستیم به دنبال نور به دنبال صبحبدون غروب به جا ماند ازآتش خاکسترش صعود کرد بر آسمانجان بی تنش چویاری ندید بر روی زمین خلاصینیافتز مکر پلید فرو رفت در اعماق خاکپیکرش نبود در ذات او ذلت و زاری فرار را پست دید نخواست خفت وخواری شھامت در اندیشه اش شجاعت پیشه اش اسارت نبود راه او شھادتبود ھمراه او قسم به نور به آغاز طلوع به راه پاک به انتهای پنهان که هستی در بین ما در هر قطره از خون ما پاک نشد راه تو پاک نشد خون تو رنگ تو شد وجود ما ای نگاهبان آسمان ای نادر جاودان ای مهربان بی غرورما هم هستیم به دنبال نور به دنبال صبح بدون غروب به جا ماند ازآتش خاکسترش صعود کرد بر آسمان جان بی تنش چویاری ندید بر روی زمین خلاصی نیافت ز مکر پلید فرو رفت در اعماق خاک پیکرش نبود در ذات او ذلت و زاری فرار را پست دید نخواست خفت وخواری شھامت در اندیشه اش شجاعت پیشه اش اسارت نبود راه او شھادت بود ھمراه او
  • متن ترانه قطعه 18: پس کوچه های تنهاییپر بود از هیاهواما دریغ از یک همراه ، یک دل جو گوشی نبود برای شنیدن چشمی نبود برای دیدن غریبه بودم غریبه حتی با خودم که هستم منچرا هستم من چه کرده ام من این آمدن ورفتن بهر چه بود جسمم اسیر دیو جهلروحم آزاد و آگاه جسمم در بند اوهام روحم در اوج پرواز در اسارت هیچ گاه خود را نباختم در اسارت به تفکر رسیدمبه تکامل رسیدم به خودم به خدای خود رسیدم می خواهم کینه راخوابمهر را بیدارکنم دردهام راخاکصبررا اختیارکنم پاره کنم زنجیرجهل رها شوم از بخل وحسد می خواهم آزاد باشمنه برای سر کشینه برای دلخوشی نفس زمان را می خواهممی خواهم تا جان در بدن دارم بدومدر پی نوربدوم برای تودر راه تو ترس هایم باوری کا ذ بندابریتیره اندبا نسیمی می روند ای نسیم عشق بر من بوز منخورشیدم می در خشم نور ایمان بر دلم تابیده است حرفم حق استراهم حق است حق پشتیبان من است پس کوچه های تنهایی پر بود از هیاهو اما دریغ از یک همراه ، یک دل جو گوشی نبود برای شنیدن چشمی نبود برای دیدن غریبه بودم غریبه حتی با خودم که هستم من چرا هستم من چه کرده ام من این آمدن ورفتن بهر چه بود جسمم اسیر دیو جهل روحم آزاد و آگاه جسمم در بند اوهام روحم در اوج پرواز در اسارت هیچ گاه خود را نباختم در اسارت به تفکر رسیدم به تکامل رسیدم به خودم به خدای خود رسیدم می خواهم کینه راخواب مهر را بیدارکنم دردهام راخاک صبررا اختیارکنم پاره کنم زنجیر جهل رها شوم از بخل وحسد می خواهم آزاد باشم نه برای سر کشی نه برای دلخوشی نفس زمان را می خواهم می خواهم تا جان در بدن دارم بدوم در پی نور بدوم برای تو در راه تو ترس هایم باوری کا ذ بند ابری تیره اند با نسیمی می روند ای نسیم عشق بر من بوز من خورشیدم می در خشم نور ایمان بر دلم تابیده است حرفم حق است راهم حق است حق پشتیبان من است
  • متن ترانه قطعه 17: تو ز نور حق تعالی تویک روح بی زوال توئی برترین در عالم توئی هم چو کوه محکم توئی مثل رود جاری توبه هر جا که درآیی برکت از آن ببارد تو کلام آشنایی تو حیاتی تو تولد توئی بهترین تفکر توئی قادر وتوانا توئی ریشه دار وبرجا توئی متصل به فردا زدرون خود چه دانی ز برون چه کر ده ای تو سر بر آور از درونت ای گل همیشه زیبا تو ز نور حق تعالی تو یک روح بی زوال توئی برترین در عالم توئی هم چو کوه محکم توئی مثل رود جاری توبه هر جا که درآیی برکت از آن ببارد تو کلام آشنایی تو حیاتی تو تولد توئی بهترین تفکر توئی قادر وتوانا توئی ریشه دار وبرجا توئی متصل به فردا زدرون خود چه دانی ز برون چه کر ده ای تو سر بر آور از درونت ای گل همیشه زیبا
  • متن ترانه قطعه 22: سرگشته و گیج می چرخیم به دور خودنا دانسته می زنیم زخمی تازه به دل خود چپ و راست می کنیم مسیرمان نمی یابیم اثری از راهمان عاقبت با دلی شکسته می رویم به گور خوداگر آرام می گرقتیم می دیدیم راه را نمی ماند بعد از ما این چنین خرابی های ماکه تا چند نسل وا مانند در کارهای ما عجیب دنیایی است دنیای آدم ها دنیا ،دنیای پول وثروت دنیا،دنیای زور وقدرتقوانین ، قوانین ابر دولت در این دنیا عدالت تنها واژه ای شده صدای مظلومین گم شده یا گوش آدم ها کر شده یکی غرق در ناز و نعمتدیگری محتاج لقمه ای در انتظار مرگ می سازند انواع سلاح ها می ریزند هر روز به بهانه ای بر سر بیگناه ها می کشند طرح ها ونقشه هامدعی صلح وعدالتند آ دم ها در خوابی خوشند به فردای خود دل خوشند در بیکران هستی از ازل تا ابد مبهم در بی نهایت هر چه در این عالم هست از قلب من وتو تا قلب کهکشا ن هامی تپد با نظم واعتدال راز بودنراز نو شدنراز ستارگان راز حرکت همه از نور حیات است در عین هیچ بودن دنیایی پر ز شگفتی هستیم اگر باور کنیم خود رااگر بگیریم دست هم را سرگشته و گیج می چرخیم به دور خود نا دانسته می زنیم زخمی تازه به دل خود چپ و راست می کنیم مسیرمان نمی یابیم اثری از راهمان عاقبت با دلی شکسته می رویم به گور خود اگر آرام می گرقتیم می دیدیم راه را نمی ماند بعد از ما این چنین خرابی های ما که تا چند نسل وا مانند در کارهای ما عجیب دنیایی است دنیای آدم ها دنیا ،دنیای پول وثروت دنیا،دنیای زور وقدرت قوانین ، قوانین ابر دولت در این دنیا عدالت تنها واژه ای شده صدای مظلومین گم شده یا گوش آدم ها کر شده یکی غرق در ناز و نعمت دیگری محتاج لقمه ای در انتظار مرگ می سازند انواع سلاح ها می ریزند هر روز به بهانه ای بر سر بیگناه ها می کشند طرح ها ونقشه ها مدعی صلح وعدالتند آ دم ها در خوابی خوشند به فردای خود دل خوشند در بیکران هستی از ازل تا ابد مبهم در بی نهایت هر چه در این عالم هست از قلب من وتو تا قلب کهکشا ن ها می تپد با نظم واعتدال راز بودن راز نو شدن راز ستارگان راز حرکت همه از نور حیات است در عین هیچ بودن دنیایی پر ز شگفتی هستیم اگر باور کنیم خود را اگر بگیریم دست هم را
  • تنظیم کننده قطعه 27: امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 27: ما رسیدیم به قعر دریا رسیدیم به کره ماه شکافتیم هسته هستی رسیدیم به آن ور دنیا گذ شتیم از زمانرسیدیم به هر مکان رسیدیم به بالاترین مقام بین مخلوق های این جهان می دانم یک روزی می رسیمبه هر چه نا پیداست اما کی می رسیم به خودمان خاک می کنیم غرورمان کی تعصب هایمان می میرد دنیایمان رنگ تازه می گیرد از آغاز بودن تا انتهای نیستی همراه ما بوده و می ماند عشق ونفرت ،اشک ولبخند،خیر و شر گره خورده سر نوشت ما بهیکدگر در عجبم چرا جدائیمز یکدگر هر جمعی حکمتی دارد ناظری دارد کجای اند ناظران با حکمت این دنیا اندیشه های پاک وچشمان بدون طمع این دنیا کجایند دستان با قدرت این دنیا ما رسیدیم به قعر دریا رسیدیم به کره ماه شکافتیم هسته هستی رسیدیم به آن ور دنیا گذ شتیم از زمان رسیدیم به هر مکان رسیدیم به بالاترین مقام بین مخلوق های این جهان می دانم یک روزی می رسیم به هر چه نا پیداست اما کی می رسیم به خودمان خاک می کنیم غرورمان کی تعصب هایمان می میرد دنیایمان رنگ تازه می گیرد از آغاز بودن تا انتهای نیستی همراه ما بوده و می ماند عشق ونفرت ،اشک ولبخند،خیر و شر گره خورده سر نوشت ما به یکدگر در عجبم چرا جدائیم ز یکدگر هر جمعی حکمتی دارد ناظری دارد کجای اند ناظران با حکمت این دنیا اندیشه های پاک وچشمان بدون طمع این دنیا کجایند دستان با قدرت این دنیا
  • تنظیم کننده قطعه 28: امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 28: تا انتهای دشت دویدنبه گرد باد رسیدننفس پاک کشیدن با رودها شناور شدن لمس زلال آببه دریای آزاد رسیدن نه سیمی نه مرزی نه سلاحی برای کشتن نه نزاعی برای بودن همه انسان وبرابر در هر رنگ وآئینهمه زیر یک آسمانهمه روی یک زمین قلب های وابسته به هم سر نو شت های بسته به هم نه من بی تفاوت به سر نوشت تونه تو بی تفاوت به سر نوشت من می رسیم به شباهت ها کنار می رود تفاوت ها دستهای گره خورده من وتو بدور زمین پدید می آورد صلح وآرامش آن زمان که نقاب تفاوت ها وبی تفاوتی ها کنار رود یکی خواهیم شد آرام وهماهنگ خواهیم شد تا انتهای دشت دویدن به گرد باد رسیدن نفس پاک کشیدن با رودها شناور شدن لمس زلال آب به دریای آزاد رسیدن نه سیمی نه مرزی نه سلاحی برای کشتن نه نزاعی برای بودن همه انسان وبرابر در هر رنگ وآئین همه زیر یک آسمان همه روی یک زمین قلب های وابسته به هم سر نو شت های بسته به هم نه من بی تفاوت به سر نوشت تو نه تو بی تفاوت به سر نوشت من می رسیم به شباهت ها کنار می رود تفاوت ها دستهای گره خورده من وتو بدور زمین پدید می آورد صلح وآرامش آن زمان که نقاب تفاوت ها وبی تفاوتی ها کنار رود یکی خواهیم شد آرام وهماهنگ خواهیم شد
  • تنظیم کننده قطعه 29: امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 29: می آیدآن روز که دست مهر بگیرد دست دردمندان آتش عشق جاندهد کالبد جان باختگان بازوی توانمندان می سازدکاشانه آوارگان آن روز روح شیطان نمی ماند آسوده در کنار انسان می آید آن روز که دست مهر بگیرد دست دردمندان آتش عشق جان دهد کالبد جان باختگان بازوی توانمندان می سازد کاشانه آوارگان آن روز روح شیطان نمی ماند آسوده در کنار انسان
  • تنظیم کننده قطعه 30: امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 23: بگذار سوار بر ابر خیال خود پرواز کنم در آسمانت غوطه خورم در بیکران دریاهایت تا ابد بنشینم به تماشایجنگل هایت گم شوم در سبزی دشت هایت بوسه زنم دانه دانه گلبرگ گل هایت نبینمغمی را در چشم هایت بگوحرص ونادانی ما چه کرده با جان بی کلامت چه کرده با جان جاندارانت می دانم که تومحکم و پابرجایی زنده می مانی زنده می مانی این مائیم که نمی مانیممائیم که نمی مانیم هوا ،هوا ،هوا کجاستنفس ،نفس کم آوردند پرنده های عاشق در آسمان سیاه شده زلال، زلال،زلال کجا ستزلال دریای سپید خفه،خفه ،خفه شده ماهی لب بسته شده زمین، زمین،زمین کجاست زمین امن وسبز مارفته ز دست بهشت مارفته ز یاد خنده ما کجا، کجا ،کجاست فردای بچه های ما عشق خون رگ های ما قدرت، جان نا پیدای ما زمین هم ،هم چو ما می چرخد بر محوری نا پیدا بانظمی که هست درعالمهویدا همه تسلیم در برابر نظم عظیمدر برابر قانونی عظیم قانون بقا قانون خداست قانون این دنیاکجاست بگذار سوار بر ابر خیال خود پرواز کنم در آسمانت غوطه خورم در بیکران دریاهایت تا ابد بنشینم به تماشای جنگل هایت گم شوم در سبزی دشت هایت بوسه زنم دانه دانه گلبرگ گل هایت نبینم غمی را در چشم هایت بگوحرص ونادانی ما چه کرده با جان بی کلامت چه کرده با جان جاندارانت می دانم که تومحکم و پابرجایی زنده می مانی زنده می مانی این مائیم که نمی مانیم مائیم که نمی مانیم هوا ،هوا ،هوا کجاست نفس ،نفس کم آوردند پرنده های عاشق در آسمان سیاه شده زلال، زلال،زلال کجا ست زلال دریای سپید خفه ،خفه ،خفه شده ماهی لب بسته شده زمین، زمین،زمین کجاست زمین امن وسبز ما رفته ز دست بهشت ما رفته ز یاد خنده ما کجا، کجا ،کجاست فردای بچه های ما عشق خون رگ های ما قدرت، جان نا پیدای ما زمین هم ،هم چو ما می چرخد بر محوری نا پیدا با نظمی که هست درعالم هویدا همه تسلیم در برابر نظم عظیم در برابر قانونی عظیم قانون بقا قانون خداست قانون این دنیاکجاست
  • متن ترانه قطعه 24: می افتند پرده ها پرده های ابهام وترسپرده های باورما باز عریان می شود نا گفته های گم شده در سرداب بی جان زمان دست ها در هم می شود فریادها سر می شودشانه ها تکیه بر هم می شود چشم های منتظر برقی تازه می زند رعدی تازه می زند بر پیکر پر ز فریب می شکند کمر پوک دروغ جان های به لب رسیده جانی تازه می گیرند از خون خونخوار کثیف روز جزا می رسد می رود سر افکنده بهر هر ظلمی که بی حساب به مردم روا کرده می رود ابرهای تیره ،تیره از ظلم وستمتیره از خون جگر می رود محو هم چو غباریروزهای تاریک وسرد آسمان پاک وروشن می شود دوباره تاریخ برگی تازه می خورد دوباره من انسانم که نمی توانم برتر از خود را ببینم نمی توانم چشم های پر ز مهر را ببینم قلب های پر ز شور قهرمان هایبا غرور تیر من شکافت قلب مادران کارد من برید دست کودکان نشنید ضجه شان شکافت فرق سرشان من انسانم که می توانم بمیرانم وچه راحت بر مزار عاشقان زندگی بنوشم شراب فتح وبا لندگی در یک لحظه محو کنم آثار زندگی من انسانم که می توانم بر کاخی از سرها وپیکرها بیاسایم انسانم که این چنین با هم نوع خود در ستیزم انسانم پست تر از حیوانم پست تر از حیوانم کوچک نبین شبنم گلی را که قصه ها دارد در دل خود از روز ازل رازها دارد هر قطره سر نوشتی سوز و آهی نم اشکی دارد قطره ها گاهی تند گاهی آرام می بو سند لب خشک بیابان می آورند با خود طراوت و تازگی حیاتی نوبرای زندگی با هم اند قطره ها در هم اند قطره هادریای اند و بیکرانند قطره ها هم چو موج گاهی آرام گاهی طوفانند قطره ها می توا نندبا هم بر کنند نقش های خشک بیابان می توانندسبزکنند تازه کنند زنده کنند می توا نند قطره هامی آورند قطره ها می افتند پرده ها پرده های ابهام وترس پرده های باورما باز عریان می شود نا گفته های گم شده در سرداب بی جان زمان دست ها در هم می شود فریادها سر می شود شانه ها تکیه بر هم می شود چشم های منتظر برقی تازه می زند رعدی تازه می زند بر پیکر پر ز فریب می شکند کمر پوک دروغ جان های به لب رسیده جانی تازه می گیرند از خون خونخوار کثیف روز جزا می رسد می رود سر افکنده بهر هر ظلمی که بی حساب به مردم روا کرده می رود ابرهای تیره ،تیره از ظلم وستم تیره از خون جگر می رود محو هم چو غباری روزهای تاریک وسرد آسمان پاک وروشن می شود دوباره تاریخ برگی تازه می خورد دوباره من انسانم که نمی توانم برتر از خود را ببینم نمی توانم چشم های پر ز مهر را ببینم قلب های پر ز شور قهرمان های با غرور تیر من شکافت قلب مادران کارد من برید دست کودکان نشنید ضجه شان شکافت فرق سرشان من انسانم که می توانم بمیرانم وچه راحت بر مزار عاشقان زندگی بنوشم شراب فتح وبا لندگی در یک لحظه محو کنم آثار زندگی من انسانم که می توانم بر کاخی از سرها وپیکرها بیاسایم انسانم که این چنین با هم نوع خود در ستیزم انسانم پست تر از حیوانم پست تر از حیوانم کوچک نبین شبنم گلی را که قصه ها دارد در دل خود از روز ازل رازها دارد هر قطره سر نوشتی سوز و آهی نم اشکی دارد قطره ها گاهی تند گاهی آرام می بو سند لب خشک بیابان می آورند با خود طراوت و تازگی حیاتی نوبرای زندگی با هم اند قطره ها در هم اند قطره ها دریای اند و بیکرانند قطره ها هم چو موج گاهی آرام گاهی طوفانند قطره ها می توا نندبا هم بر کنند نقش های خشک بیابان می توانند سبزکنند تازه کنند زنده کنند می توا نند قطره ها می آورند قطره ها
  • متن ترانه قطعه 26: خدایا تو شاهدی که بارها آدم ها جنگیدند به نام تو بدونذره ای شناخت از تو با فر سنگ ها فاصله از راه تو چه جنگ هایی چه خیانت هایی چه جنایت هایی خدایا تو شاهدی که آدم ها بارها جنگیدند برای خاک تا روزی که همه گشتند خاک دیدی که با هر پیروزی چطور گشتند شاد دیدی مرزها راکه هر روز شکلی تازهداشتند تو گریستی به حال کودکان که کسی را نداشتند کوه هایت استوار رودهایت جاری دشت هایت همیشه سبز بر جای ماند با سرخیگل های بی گناه بر جای ماند اگر آدم ها کمی انصاف داشتند جای جنگ و دعوا کمی گفتگو می داشتند می دیدند دنیا را از نگاه هم نمی ساختند خانه شان را روی اشک وخون هم اگر آدم ها کمی احترام می گذاشتند به دین وآئین هم آزاد می کردند دنیا را زغم خدایا تو شاهدی که بارها آدم ها جنگیدند به نام تو بدون ذره ای شناخت از تو با فر سنگ ها فاصله از راه تو چه جنگ هایی چه خیانت هایی چه جنایت هایی خدایا تو شاهدی که آدم ها بارها جنگیدند برای خاک تا روزی که همه گشتند خاک دیدی که با هر پیروزی چطور گشتند شاد دیدی مرزها راکه هر روز شکلی تازه داشتند تو گریستی به حال کودکان که کسی را نداشتند کوه هایت استوار رودهایت جاری دشت هایت همیشه سبز بر جای ماند با سرخی گل های بی گناه بر جای ماند اگر آدم ها کمی انصاف داشتند جای جنگ و دعوا کمی گفتگو می داشتند می دیدند دنیا را از نگاه هم نمی ساختند خانه شان را روی اشک وخون هم اگر آدم ها کمی احترام می گذاشتند به دین وآئین هم آزاد می کردند دنیا را زغم
  • متن ترانه قطعه 25: می توانی شاد باشی به نانی که در سفره داریبه سقفی که بالای سر داری می توانی آسوده رد شوی از همه چی از همه جا می توانی ببندی چشم هایت خوش باشی به داشته هایت اما روزی که نوبت تو شد کسی نیست هم صدایت بنگر به دنیایت ببین معجزه را در رویش گیاهان در سبزی دشت ها، غرش ابرها در تولد دوباره، درخشش ستاره با دقت خود را ببین تو خود معجزه ای ای انسان تو فاتح آسمان ها شدی صاحب دریاها شدیچراغافل ز حال خود شدی تو می توانی صاحب قلب ها شوی جاذبه بین مامعجزه استهمبستگی بین مامعجزه است من وتو یکی هستیم هر جای که هستیم جسمی هستیم نیازمندروحی در تمنای محبت اگر نبخشیم همدیگر را اگر نگیریم دست هم را رفته ایم رو به سیاهیرفته ایم رو به تباهی می توانی شاد باشی به نانی که در سفره داری به سقفی که بالای سر داری می توانی آسوده رد شوی از همه چی از همه جا می توانی ببندی چشم هایت خوش باشی به داشته هایت اما روزی که نوبت تو شد کسی نیست هم صدایت بنگر به دنیایت ببین معجزه را در رویش گیاهان در سبزی دشت ها ، غرش ابرها در تولد دوباره ، درخشش ستاره با دقت خود را ببین تو خود معجزه ای ای انسان تو فاتح آسمان ها شدی صاحب دریاها شدی چراغافل ز حال خود شدی تو می توانی صاحب قلب ها شوی جاذبه بین مامعجزه است همبستگی بین مامعجزه است من وتو یکی هستیم هر جای که هستیم جسمی هستیم نیازمند روحی در تمنای محبت اگر نبخشیم همدیگر را اگر نگیریم دست هم را رفته ایم رو به سیاهی رفته ایم رو به تباهی
  • تنظیم کننده قطعه 26: امیر بابائی
  • شجاعت یعنی به بد ی ها" نه" گفتن: شجاعت یعنی به بد ی ها نه گفتن تا آخر راه رفتن به هر قیمتی خوب بودن ماندن ومسئول بودن یعنی با مشکلاتجنگیدن بخشیدن و رها شدن یعنی بیان احساس،بیان افکار
  • متن ترانه قطعه 30: سپاس خدای را که عزم وخرد را آفرید سپاس پیشینیان را که ساختند دنیایی چنین سپاس کسانی راکه چشم بستند به روی خوشی ره حق پیمودند وسرودند نغمه ای دل نشین سپاس خدای را که عزم وخرد را آفرید سپاس پیشینیان را که ساختند دنیایی چنین سپاس کسانی راکه چشم بستند به روی خوشی ره حق پیمودند وسرودند نغمه ای دل نشین
+ موارد بیشتر - بستن

کد محصول:1130372

قیمت : ناموجود

نقد و بررسی

آلبوم موسیقی عشق و تفکر اثر افسانه چهره نگار

مجموعه کامل عشق و تفکر اشعار و دکلمه از افسانه چهره نگار و موسیقی از امیر بابائی می باشد . عشق و تفکر 120 دقیقه کلام صوتی در دوسی دی است . طرح کامل و اصلی جلد در توضیحات می باشد . عشق و تفکر زمانو مکان خاصی ندارد سفری به درون آدمی و پیامی برای صلح و دوستی است . احساسات و مشکلاتی را به چالش می کشد که در همه دوران ها با آن در گیر بوده و هستیم .

مشخصات فنی

آلبوم موسیقی عشق و تفکر اثر افسانه چهره نگار

مشخصات

  • سایر توضیحات
    شماره ثبت کتابخانه ملی ایران (16574)
  • فرمت
    Audio Disc
  • نوع بسته بندی
    مقوایی
  • تعداد دیسک
    دو
  • ناشر
    متفرقه
  • نام خواننده و صاحب اثر
    افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 10
    افسانه چهره نگار
  • نام قطعه 12
    نام
  • سال تولید
    1394
  • مرجع صادر کننده
    وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
  • نوازندگان
    کریم قربانی : ویلون سل
    مسعود نوروزی :ویلون و آلتو
    متین نوروزی : ویلون
    مجید مظاهری :کمانچه
    مهران سراجیان :فلوت
    پویا سرایی : سنتور
    امیر بابائی :سه تار ،گیتار کلاسیک و الکتریک ،پیانو و سازهای الکترونیک
    کریم قربانی : ویلون سل مسعود نوروزی :ویلون و آلتو متین نوروزی : ویلون مجید مظاهری :کمانچه مهران سراجیان :فلوت پویا سرایی : سنتور امیر بابائی :سه تار ،گیتار کلاسیک و الکتریک ،پیانو و سازهای الکترونیک
  • مدت زمان قطعه 11
    00:07:54
  • شماره پروانه یا مجوز
    (94-8947 )
  • ترانه سرا قطعه 11
    افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 11
    امیر بابائی
  • خلاصه
    نما شعر ،دکلمه و تهیه کننده :افسانه چهره نگار
    ضبط ،میکس و مسترینگ امیر بابائی
    نما شعر ،دکلمه و تهیه کننده :افسانه چهره نگار ضبط ،میکس و مسترینگ امیر بابائی
  • نام قطعه 11
    انتخاب
  • مدت زمان قطعه 10
    00:04:44
  • آهنگساز قطعه 10
    امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 6
    کجاست آنعقلیکه می پندا شتم عقل است
    کجاست آن عزمی که می پنداشتم عزم است
    مرا در سر هزارانآرزو بود شب وروزم به فکر دیگرون بود
    شدم خوار و ذلیلبندهتو ندارم در سر فکری جز اندیشه تو
    نه شب در چشم من خوابی نشیندنه در بیداری غیراز تو ببیند
    نه عشقی بود نه امیدی نه نوری نه نویدی
    خسته ای دردمند بودم زنده ای مرده بودم
    وقتی به تو رسید م دیگر کسی را ندیدم
    در دیروز رابستم رو به فردا نشستم
    کوه غصه را شکستم به آسمان رسیدم
    همسفر نور شدم تاریکی را ندیدم
    ستاره ها را چیدم زندگی را دوباره دیدم
    پیوند بسته ام پیوندی با دل وجانم که کاغذی نیست از سر اجبار نیست
    هوسی گذرا نیست عشق آسمانی است پیوندی جاودانی است
    خانه ای به رنگ سبزبا عطر گل های امید
    به پاکی و صفای نوربه حرمت دل های بلورتبسم های بی غرور
    می آورم برایتوصداقت همیشه سبزمحبت همیشه گرم
    کجاست آن عقلی که می پندا شتم عقل است کجاست آن عزمی که می پنداشتم عزم است مرا در سر هزاران آرزو بود شب وروزم به فکر دیگرون بود شدم خوار و ذلیل بنده تو ندارم در سر فکری جز اندیشه تو نه شب در چشم من خوابی نشیند نه در بیداری غیراز تو ببیند نه عشقی بود نه امیدی نه نوری نه نویدی خسته ای دردمند بودم زنده ای مرده بودم وقتی به تو رسید م دیگر کسی را ندیدم در دیروز رابستم رو به فردا نشستم کوه غصه را شکستم به آسمان رسیدم همسفر نور شدم تاریکی را ندیدم ستاره ها را چیدم زندگی را دوباره دیدم پیوند بسته ام پیوندی با دل وجانم که کاغذی نیست از سر اجبار نیست هوسی گذرا نیست عشق آسمانی است پیوندی جاودانی است خانه ای به رنگ سبزبا عطر گل های امید به پاکی و صفای نوربه حرمت دل های بلورتبسم های بی غرور می آورم برای توصداقت همیشه سبزمحبت همیشه گرم
  • آهنگساز قطعه 8
    امیر بابائی
  • ترانه سرا قطعه 12
    افسانه چهره نگار
  • متن ترانه قطعه 5
    قلب من احساس مندوراست از نقش های من
    هر چه به دنبال نقش خود می رومدور می شوم از قلب خود
    وآن زمان که در پی دل می رومدور می شوم از نقش خود
    نقش ها همه رنگ های جعبه رنگند این منم که می کشم نقش خود
    عشق من درهر نقشی پیدا حس من می آفریند نقشی زیبا
    قلم در دست من رنگ در د ست من این منم که می کشم هر چه سزاوارشم
    این منم که آباد می کنم ویرانه ایآزاد می کنم پروانه ای
    منم که بارها بر زمین افتاده ام باز با عشق تو از جا بر خاسته ام
    می توانم بسازم بهترین کاشانهبیاورم هزاران لبخند بر لب غنچه های نشکفته دلسرد
    تو بده دست یاری به منتا از جا کنم کوهی سختپایدار کنم عشقی ژرف
    طلوع خورشید را دیدنزیر باران دویدنعطر گل ها را بوئیدن زلال آب را چشیدن
    سختی سنگ را داشتنکمر غم را شکستنحس خوب بودن
    هم نفس باد شدن نفس آزاد کشیدن به کوه قاف رسیدن نرمی ابرها را دیدن
    دست عشق را بوسیدن توی خواب به تو رسیدن حس خوب بودن
    قلب من احساس من دوراست از نقش های من هر چه به دنبال نقش خود می روم دور می شوم از قلب خود وآن زمان که در پی دل می روم دور می شوم از نقش خود نقش ها همه رنگ های جعبه رنگند این منم که می کشم نقش خود عشق من درهر نقشی پیدا حس من می آفریند نقشی زیبا قلم در دست من رنگ در د ست من این منم که می کشم هر چه سزاوارشم این منم که آباد می کنم ویرانه ای آزاد می کنم پروانه ای منم که بارها بر زمین افتاده ام باز با عشق تو از جا بر خاسته ام می توانم بسازم بهترین کاشانه بیاورم هزاران لبخند بر لب غنچه های نشکفته دلسرد تو بده دست یاری به من تا از جا کنم کوهی سخت پایدار کنم عشقی ژرف طلوع خورشید را دیدن زیر باران دویدن عطر گل ها را بوئیدن زلال آب را چشیدن سختی سنگ را داشتن کمر غم را شکستن حس خوب بودن هم نفس باد شدن نفس آزاد کشیدن به کوه قاف رسیدن نرمی ابرها را دیدن دست عشق را بوسیدن توی خواب به تو رسیدن حس خوب بودن
  • نام قطعه 10
    تولد بی انتها
  • مدت زمان قطعه 9
    00:05:31
  • ترانه سرا قطعه 9
    افسانه چهره نگار
  • مدت زمان قطعه 4
    00:04:51
  • آهنگساز قطعه 9
    امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 4
    گله از که کنم شکوه از که کنم
    هر چه آمد بر سرم از حماقت خودم بود و بس
    در دام نا خلفان افتادم در پی هوسی افتادم
    رفت از یادم زندگی خودم رفتم پی بیهودگی
    می دانستم عاقبتکارهایم غافل ماندم ازفردایم
    درد بی کسی رابا خودکشیدمبغض تنهائی را در خود چشیدم
    حال دگر نای رفتن ندارم جای ماندن ندارم
    گم شدم در تیرگیتباه شدم در تیرگی
    شدم تکه ای زباله به دور انداخته شدمبه دور انداخته شدم
    دیدم درد آدمها دیدم درمان آنهادیدم اشک مادردیدم زجر همسر
    بچه های دل شکسته بغض های نشکسته بی هدف دنبال سراب گم شده بودند درراه
    دردها همه یک رنگ دردها همه یک شکل محبت های گم شده در بچگی رها شده
    تلافی های بی جاادامه بود دراین راه آری دیدم دردها را آری دیدم دردها را
    درمان فقط یک لبخند یک لحن زیبا وگرممحبت بی صدادرمان همه دردها
    روح آزاد روح عاشق پروازدر قفس نمیماند سر یک نقطه نمی ماند
    حیران و سر گردان نمی پوسدپشیمان دست مرگ رانمی بوسد
    نیست اسیر و درماندهدر باورهای پوچ وبیهوده
    اوج می گیرد از نقطه آغازش می رسد به نهایت پروازش
    گله از که کنم شکوه از که کنم هر چه آمد بر سرم از حماقت خودم بود و بس در دام نا خلفان افتادم در پی هوسی افتادم رفت از یادم زندگی خودم رفتم پی بیهودگی می دانستم عاقبت کارهایم غافل ماندم ازفردایم درد بی کسی رابا خود کشیدم بغض تنهائی را در خود چشیدم حال دگر نای رفتن ندارم جای ماندن ندارم گم شدم در تیرگی تباه شدم در تیرگی شدم تکه ای زباله به دور انداخته شدم به دور انداخته شدم دیدم درد آدمها دیدم درمان آنها دیدم اشک مادر دیدم زجر همسر بچه های دل شکسته بغض های نشکسته بی هدف دنبال سراب گم شده بودند درراه دردها همه یک رنگ دردها همه یک شکل محبت های گم شده در بچگی رها شده تلافی های بی جا ادامه بود دراین راه آری دیدم دردها را آری دیدم دردها را درمان فقط یک لبخند یک لحن زیبا وگرم محبت بی صدا درمان همه دردها روح آزاد روح عاشق پروازدر قفس نمی ماند سر یک نقطه نمی ماند حیران و سر گردان نمی پوسد پشیمان دست مرگ را نمی بوسد نیست اسیر و درمانده در باورهای پوچ وبیهوده اوج می گیرد از نقطه آغازش می رسد به نهایت پروازش
  • نام قطعه 9
    ظلم بی صدا
  • مدت زمان قطعه 8
    00:04:14
  • آهنگساز قطعه 12
    امیر بابائی
  • مدت زمان قطعه 12
    00:02:34
  • نام قطعه 15
    ایران
  • ترانه سرا قطعه 16
    افسانه چهره نگار
  • نام قطعه 5
    حس خوب
  • آهنگساز قطعه 16
    امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 5
    امیر بابائی
  • نام قطعه 16
    نور
  • تنظیم کننده قطعه 5
    امیر بابائی
  • مدت زمان قطعه 15
    00:02:20
  • مدت زمان قطعه 5
    00:04:14
  • ترانه سرا قطعه 15
    افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 15
    امیر بابائی
  • مدت زمان قطعه 14
    00:41
  • نام قطعه 13
    معبود
  • نام قطعه 6
    پیوند جاودانگی
  • ترانه سرا قطعه 14
    افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 6
    امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 14
    امیر بابائی
  • ترانه سرا قطعه 6
    افسانه چهره نگار
  • نام قطعه 14
    ظرفیت
  • تنظیم کننده قطعه 6
    امیر بابائی
  • مدت زمان قطعه 6
    00:05:06
  • مدت زمان قطعه 13
    00:02:34
  • ترانه سرا قطعه 13
    افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 13
    امیر بابائی
  • ترانه سرا قطعه 8
    افسانه چهره نگار
  • نام قطعه 8
    دروغ
  • آهنگساز قطعه 1
    امیر بابائی
  • مدت زمان قطعه 2
    00:04:15
  • ترانه سرا قطعه 2
    افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 2
    امیر بابائی
  • نام قطعه 2
    نجوا
  • نام قطعه 7
    باور عشق
  • مدت زمان قطعه 1
    00:06:04
  • آهنگساز قطعه 4
    امیر بابائی
  • ترانه سرا قطعه 1
    افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 7
    امیر بابائی
  • مدت زمان قطعه 7
    00:03:11
  • نام قطعه 1
    غفلت
  • متن ترانه قطعه 7
    زن الهه پاکی و سخا وتمظهر نیکی و صداقت
    فرشته عشق و محبتدور شو از خواری و ذلت
    پاره کن زنجیر اسارتدور شو از گناه و نٟکبت
    پاکبمانبرترین محبت
    رشد می کند کودک تو در وجودتجان می گیرد بامهر وعشقت
    شاد می شود با گلِ خنده هایت
    می سوزد دلش بااشک وحسرت تو نبیند روزی خشم وکینه تو
    به دنیا می آید گل وجودت او نیا زمند عشق وآغوش توست
    محتاج کلام پر مهر و دست نوازش توست
    با شیر جان بخش تو رشد می کند
    با بازی های تو یاد می گیرد زندگی را
    باور کن عشق راباور کن عشق را
    که تنها عشق می رساند تو را تا آخر راه
    تنها عشق می گیرد دستانت را
    در تمام طول راه می جوشاند عزمت را
    باور کن عشق را باور کن عشق را
    زن الهه پاکی و سخا وت مظهر نیکی و صداقت فرشته عشق و محبت دور شو از خواری و ذلت پاره کن زنجیر اسارت دور شو از گناه و نٟکبت پاک بمان برترین محبت رشد می کند کودک تو در وجودت جان می گیرد بامهر وعشقت شاد می شود با گلِ خنده هایت می سوزد دلش بااشک وحسرت تو نبیند روزی خشم وکینه تو به دنیا می آید گل وجودت او نیا زمند عشق وآغوش توست محتاج کلام پر مهر و دست نوازش توست با شیر جان بخش تو رشد می کند با بازی های تو یاد می گیرد زندگی را باور کن عشق را باور کن عشق را که تنها عشق می رساند تو را تا آخر راه تنها عشق می گیرد دستانت را در تمام طول راه می جوشاند عزمت را باور کن عشق را باور کن عشق را
  • ترانه سرا قطعه 3
    افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 7
    افسانه چهره نگار
  • تنظیم کننده قطعه 7
    امیر بابائی
  • نام قطعه 3
    بی خبری
  • مدت زمان قطعه 3
    00:04:25
  • نام قطعه 4
    تیرگی
  • ترانه سرا قطعه 5
    افسانه چهره نگار
  • متن ترانه قطعه 8
    درهوایی که پر شده از دروغ می کشیم نفسنفس های پر از دروغ
    یک نفس برای بودنیک نفس رو به مردن
    نفس های پر از حرص نفس های پراز ترس
    می آید بالانفس ها باز بادروغ
    دروغ حتی به خودماننمی چرخد چرخمان دراین زمان
    به کجا می رویم با این همه دروغهمه می دانیم ثمر پوچدروغ
    سیاه کرده دروغ ها هوای خانه مانسیاه کرده دروغ ها هوای شهرمان
    می روند سیاهی هامی روند دروغ ها
    وقتی دل ها شجاع باشند وقتی با خدا باشند
    میسوزی ومیسوزانی وخود بی خبری تواسیر خود خواهی گشته اییا زدامی پنهان جسته ای
    آن زمان که شعله ور می شود خشم توبرباد می رود جان و جانان تو
    هموار می گردد با آرامش کوه مشکلات
    مردمومن نیست اسیر دیو خشمدل او با یاد خدا همیشه در آرامش است
    درهوایی که پر شده از دروغ می کشیم نفس نفس های پر از دروغ یک نفس برای بودن یک نفس رو به مردن نفس های پر از حرص نفس های پراز ترس می آید بالانفس ها باز با دروغ دروغ حتی به خودمان نمی چرخد چرخمان دراین زمان به کجا می رویم با این همه دروغ همه می دانیم ثمر پوچ دروغ سیاه کرده دروغ ها هوای خانه مان سیاه کرده دروغ ها هوای شهرمان می روند سیاهی ها می روند دروغ ها وقتی دل ها شجاع باشند وقتی با خدا باشند میسوزی ومیسوزانی وخود بی خبری تواسیر خود خواهی گشته ای یا زدامی پنهان جسته ای آن زمان که شعله ور می شود خشم تو برباد می رود جان و جانان تو هموار می گردد با آرامش کوه مشکلات مردمومن نیست اسیر دیو خشم دل او با یاد خدا همیشه در آرامش است شجاعت یعنی به بد ی ها" نه" گفتن تا آخر راه رفتن به هر قیمتی خوب بودن ماندن ومسئول بودن یعنی با مشکلات جنگیدن بخشیدن و رها شدن یعنی بیان احساس،بیان افکار
  • ترانه سرا قطعه 4
    افسانه چهره نگار
  • مدت زمان قطعه 16
    00:03:45
  • تنظیم کننده قطعه 8
    امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 1
    امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 3
    تنت به ناز طبیبان محتاج مباددلت زدرددوریدور باد
    کامت ز پند ادیبان شیرین بادخیالت هر سحر بر لب نوشین باد
    دم ودم هر دم از دست رقیب دور باد قرارت بر قرار دل مسکین باد
    سایه عشق تو آمد بر سرمرفت هر چه که داشتم از نظرم
    گم شدم درآسمان عشق تو شدم آزاد پر کشیدم درهوای پاک تو
    چه هوایی است هوای عشق تو پاک ومعصوم بی ریاست سرشت تو
    تویی خوب مطلقتویی دور از من وبامن
    بی تو نمی دانم که هستمبا تو شه زاده ای هستمسر خوش از مستی هستی
    می نوشم ذره ذره با دلی خوشبا تمامی وجودم جامی از جام های هستی
    مرا با عاقلان چه کار باشد خیال تو مرا چنان باشد
    هزاران عقل حیران باشند زحال من وتو غافل باشند
    همین بی خبری خبر باشدنسیم روح افزای جان باشد
    "تنت به ناز طبیبان" محتاج مباد دلت ز درد دوری دور باد کامت ز پند ادیبان شیرین باد خیالت هر سحر بر لب نوشین باد دم ودم هر دم از دست رقیب دور باد قرارت بر قرار دل مسکین باد سایه عشق تو آمد بر سرم رفت هر چه که داشتم از نظرم گم شدم درآسمان عشق تو شدم آزاد پر کشیدم درهوای پاک تو چه هوایی است هوای عشق تو پاک ومعصوم بی ریاست سرشت تو تویی خوب مطلق تویی دور از من وبامن بی تو نمی دانم که هستم با تو شه زاده ای هستم سر خوش از مستی هستی می نوشم ذره ذره با دلی خوش با تمامی وجودم جامی از جام های هستی مرا با عاقلان چه کار باشد خیال تو مرا چنان باشد هزاران عقل حیران باشند زحال من وتو غافل باشند همین بی خبری خبر باشد نسیم روح افزای جان باشد
  • متن ترانه قطعه 1
    باز غفلت کردمازتو دور شدم
    باز با تاوانی سختبا تو روبرو شدم
    سر مست از غرور شدم غافل ز حال خود شدم
    لاف دانایی زدم با نادان محشور شدم
    پیچید به دورم ترس وغرور
    دورم گرفت موج حسود
    در باورو ناباوری رفت از دستم چه زود
    باز با تو مانده ام تسلیم وتنها مانده ام
    دستم بگیر یارب که من مطلق با تو مانده ام
    چطور ندیدم این همه سال
    نم نم باران آبی آسمان
    رقص ابرهای بها ر
    سرخی گل سرخ
    سبزی دشت صلح
    من فقط سیاهی شب را دیدم
    تلخی رعد و گل ولای را دیدم
    بسته بودم چشم هایم ندیدمهیج بهاری
    تازه می بینم بهاررا
    حس می کنم گرمی دست هارا
    خوشبختی نه گنجی مدفون در دل زمین
    نه ابری در آسمان که بارد بر سر ما
    خوشبختی در همین نزدیکی ست کنار ما
    همین روزهای تکراری، گم شده در خیالی
    محو همین ثانیه هاست هر لحظه در پی ماست
    پنهان نیست از چشم های ما
    هست هر روز کنار ما
    در نور خانه ما هر روز همراه ما
    در جمع خانواده هر وعده صبحانه
    در نگاه های پر از مهر ،ظهور عواطف
    باز غفلت کردم ازتو دور شدم باز با تاوانی سخت با تو روبرو شدم سر مست از غرور شدم غافل ز حال خود شدم لاف دانایی زدم با نادان محشور شدم پیچید به دورم ترس وغرور دورم گرفت موج حسود در باورو ناباوری رفت از دستم چه زود باز با تو مانده ام تسلیم وتنها مانده ام دستم بگیر یارب که من مطلق با تو مانده ام چطور ندیدم این همه سال نم نم باران آبی آسمان رقص ابرهای بها ر سرخی گل سرخ سبزی دشت صلح من فقط سیاهی شب را دیدم تلخی رعد و گل ولای را دیدم بسته بودم چشم هایم ندیدم هیج بهاری تازه می بینم بهاررا حس می کنم گرمی دست ها را خوشبختی نه گنجی مدفون در دل زمین نه ابری در آسمان که بارد بر سر ما خوشبختی در همین نزدیکی ست کنار ما همین روزهای تکراری، گم شده در خیالی محو همین ثانیه هاست هر لحظه در پی ماست پنهان نیست از چشم های ما هست هر روز کنار ما در نور خانه ما هر روز همراه ما در جمع خانواده هر وعده صبحانه در نگاه های پر از مهر ،ظهور عواطف
  • تنظیم کننده قطعه 9
    امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 9
    آهای مردهای دنیانه، نامردهای دنیا
    کدام آئین بخشیده به شما عمر زنیکدام قانون بخشیده زجر زنی
    چطور می توانید خوارش کنید محروم وبیمارش کنید
    پاک کنید هویتشببندیددست وپایش
    شما غرق شدید در دریای ظلمتان تنها می مانید تنها می میرید در راهتان
    نفس های حبس شدهترس های در خود شکسته
    فریادهای بی صدا خاطره سیاه آن روزها
    در حبابی پیچیده ازغم مانده یک عمر در من
    تنها ثمر سایه سیاه هوس بر تازه دیده این دنیا بود خرد شدن بی صدا
    آیینه خوبی ها سیاه شد از هوس ها
    هوس های بی صدا نبود خیلی دور از چشمان بسته ما
    نفس می کشیم ،نفس می کشیم امامرده ایم ما
    مرده ایم روزی که دریغ کنیم لبخند را
    دریغ کنیم مهر کلام را نبینیمکنار خود مادر را
    نبینیم نیاز دست هایی را که می آید به سوی ما
    دریغ کنیم ذره ای از مهر ومال را
    آن روز مرده ایم ماآن روز مرده ایم ما
    آهای مردهای دنیا نه، نامردهای دنیا کدام آئین بخشیده به شما عمر زنی کدام قانون بخشیده زجر زنی چطور می توانید خوارش کنید محروم وبیمارش کنید پاک کنید هویتش ببندید دست وپایش شما غرق شدید در دریای ظلمتان تنها می مانید تنها می میرید در راهتان نفس های حبس شده ترس های در خود شکسته فریادهای بی صدا خاطره سیاه آن روزها در حبابی پیچیده ازغم مانده یک عمر در من تنها ثمر سایه سیاه هوس بر تازه دیده این دنیا بود خرد شدن بی صدا آیینه خوبی ها سیاه شد از هوس ها هوس های بی صدا نبود خیلی دور از چشمان بسته ما نفس می کشیم ،نفس می کشیم اما مرده ایم ما مرده ایم روزی که دریغ کنیم لبخند را دریغ کنیم مهر کلام را نبینیم کنار خود مادر را نبینیم نیاز دست هایی را که می آید به سوی ما دریغ کنیم ذره ای از مهر ومال را آن روز مرده ایم ما آن روز مرده ایم ما
  • تنظیم کننده قطعه 2
    امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 2
    می آید ،می آیددر سکوت وتنهائیدر برزخ و شیدائی
    آهسته نجوا می کندقدم هایم را سست می کندرسوا وتنهایم می کند
    نمی دانم اینچه حالی استامتحان الهی استهیچ اختیاری از من نیست
    خدایا اگر خوابم بیدارم کناگر مستم هشیارم کن
    با نور خودآ گاهم کن آزاد از بند شیطانم کن
    چه زیباست هنر رها وآزاد ،صبور وآرام
    پروازی بی انتهاست هنر با او می بینیفرای نادیده هاتمام زیبائی ها
    یاد می گیری غم بیهوده نخوردن هنر زندگی کردن
    پیوند عشق و هنر خلق زیبایی است خلق جاوانگی است
    با هنر حس می کنی که هستیحس می کنی زیبائیِ هستی
    میخواهم ذ هنم پاک شود از هر چه نیست
    شکر کنم هرآن چه هستباور کنم هر آن چه نیست
    می تو انم با همین داشته هاهمه نداشته ها را داشته باشم
    از نو آغاز کنمهمه راه های بسته را برای خود باز کنم
    می توانم با گرمی وجودمدل ها را شاد کنمیخ ها را آب کنم
    اگر کمی شکر کنمفقط کمی شکر کنم
    می آید ،می آید در سکوت وتنهائی در برزخ و شیدائی آهسته نجوا می کند قدم هایم را سست می کند رسوا وتنهایم می کند نمی دانم این چه حالی است امتحان الهی است هیچ اختیاری از من نیست خدایا اگر خوابم بیدارم کن اگر مستم هشیارم کن با نور خود آ گاهم کن آزاد از بند شیطانم کن چه زیباست هنر رها وآزاد ،صبور وآرام پروازی بی انتهاست هنر با او می بینی فرای نادیده ها تمام زیبائی ها یاد می گیری غم بیهوده نخوردن هنر زندگی کردن پیوند عشق و هنر خلق زیبایی است خلق جاوانگی است با هنر حس می کنی که هستی حس می کنی زیبائیِ هستی می خواهم ذ هنم پاک شود از هر چه نیست شکر کنم هرآن چه هست باور کنم هر آن چه نیست می تو انم با همین داشته ها همه نداشته ها را داشته باشم از نو آغاز کنم همه راه های بسته را برای خود باز کنم می توانم با گرمی وجودم دل ها را شاد کنم یخ ها را آب کنم اگر کمی شکر کنم فقط کمی شکر کنم
  • تنظیم کننده قطعه 10
    امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 3
    امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 10
    رفیق نا رفیقم ،برادر عزیزم درهمه این سا ل ها دادی مرا فریبم
    منی که پناهت بودمپل عبورت بودم
    کی به خیالم آمد که تو فریبم دهی
    دلم تنها خوش بود به دست پر مهر تو
    توئی که بودی دشمن توئی که هیچ نبودی با من
    به دستی که آخر در آمدباخنجری پر کینه از قلب بی تاب من
    خیال خامی است آهن سیاه راچونطلای نابدیدن
    طر ح ها و رنگ هابرای او کشیدن
    با نسیمی می رود تمام رنگ هایمان زود سیاه می شود همه دنیا یمان
    رنگ شادی می گیرد دنیایمان گر طلا باشد لحظه ای کنارمان
    برق او با نوازشی در دستمان ارز شش در هر تلا طمی همراه مان
    غبار آئینه را پس می زنمگذر عمر خود را می بینم
    فرصت هایمسر آمدهنفس های آخر آمده
    مرگ نز دیک من آمدهتولد بی انتها از راه آمده
    دگر تمام می شود غصه ها وشادی ها تمام بی قراری ها
    دل من دگر تمنایی نداردافسوس دگر جایی ندارد
    تنها بی نهایت استنوری در ابدیت است
    رفیق نا رفیقم ،برادر عزیزم درهمه این سا ل ها دادی مرا فریبم منی که پناهت بودم پل عبورت بودم کی به خیالم آمد که تو فریبم دهی دلم تنها خوش بود به دست پر مهر تو توئی که بودی دشمن توئی که هیچ نبودی با من به دستی که آخر در آمد باخنجری پر کینه از قلب بی تاب من خیال خامی است آهن سیاه راچون طلای ناب دیدن طر ح ها و رنگ هابرای او کشیدن با نسیمی می رود تمام رنگ هایمان زود سیاه می شود همه دنیا یمان رنگ شادی می گیرد دنیایمان گر طلا باشد لحظه ای کنارمان برق او با نوازشی در دستمان ارز شش در هر تلا طمی همراه مان غبار آئینه را پس می زنم گذر عمر خود را می بینم فرصت هایم سر آمده نفس های آخر آمده مرگ نز دیک من آمده تولد بی انتها از راه آمده دگر تمام می شود غصه ها وشادی ها تمام بی قراری ها دل من دگر تمنایی ندارد افسوس دگر جایی ندارد تنها بی نهایت است نوری در ابدیت است
  • تنظیم کننده قطعه 4
    امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 11
    بزرگم به منآموز آئین زندگیرسم آزادگی حس زندگی
    تا انتخاب کنم راهم را با درستی وآرامشبه دور از پلیدی
    اما حق انتخابم رااز من مگیر حس بودنم را از من مگیر
    این گنبد گردون هست آئینه اینیست از آئینهپنها ننهان ما
    اشک ولبخند لحن هر کلام ما
    آئینه بر می گرداند به ماعملکرد خود ماتمام احساس ماتمام افکار ما
    نمی توانی از انعکاس آئینه خلاص باشیمی توانی از پلیدی رهاباشی
    می توانی خوب باشی می توانی خوب باشی
    سبک هم چو باد روان هم چو آب فروزان چوآتش فروتنچوخاک
    گذر کن از روزگارچو گل ها یشادمشو اسیر دام بجویروانیپاک
    پاک کن ازناباورهاذهنت تجسم کن آرزوهایت می رسی به باورهایت
    باایمان، دو دلی معنایی ندارد شکست جایی نداردبن بست وانتهایی وجود ندارد
    جستجو کن در معدن وجودتدر می یابی گوهر درونت
    تو می روی به راهی که شایسته آنیبا صداقت ودرستی بروبا تو کل اندیشه برو
    محبت کلید قفلِ بستهدرمانِدلِ شکسته مرهم گنبدِ گسسته ره رهروان استپیوسته
    ببین دستانی را که لرزیده رنگی را که پریده
    نشونه ها را کم نگیر دست یار را محکم بگیر
    عشق وتدبیر راهم خانه کنشک و تردید را وارانه کن
    عهد وپیمان را نمونه کنصداقت ویکرنگی را پیشه کن
    بزرگم به من آموز آئین زندگی رسم آزادگی حس زندگی تا انتخاب کنم راهم را با درستی وآرامش به دور از پلیدی اما حق انتخابم رااز من مگیر حس بودنم را از من مگیر این گنبد گردون هست آئینه ای نیست از آئینه پنها ن نهان ما اشک ولبخند لحن هر کلام ما آئینه بر می گرداند به ما عملکرد خود ما تمام احساس ما تمام افکار ما نمی توانی از انعکاس آئینه خلاص باشی می توانی از پلیدی رها باشی می توانی خوب باشی می توانی خوب باشی سبک هم چو باد روان هم چو آب فروزان چوآتش فروتن چو خاک گذر کن از روزگار چو گل ها ی شاد مشو اسیر دام بجوی روانی پاک پاک کن از ناباورها ذهنت تجسم کن آرزوهایت می رسی به باورهایت باایمان، دو دلی معنایی ندارد شکست جایی ندارد بن بست وانتهایی وجود ندارد جستجو کن در معدن وجودت در می یابی گوهر درونت تو می روی به راهی که شایسته آنی با صداقت ودرستی برو با تو کل اندیشه برو محبت کلید قفلِ بسته درمانِ دلِ شکسته مرهم گنبدِ گسسته ره رهروان است پیوسته ببین دستانی را که لرزیده رنگی را که پریده نشونه ها را کم نگیر دست یار را محکم بگیر عشق وتدبیر راهم خانه کن شک و تردید را وارانه کن عهد وپیمان را نمونه کن صداقت ویکرنگی را پیشه کن
  • متن ترانه قطعه 12
    نامیم وبی نامیمجانیم وبی جانیم
    ما هم چو که می مانیمدر راهیم و بی راهیم
    گم هستیم وپیدا ییم در بغضیم و فریادیم
    تا که به سر آئیم نقشی به دیواریم
    در خود فرو ماندیم فریاددهل خوانیم
    بی شک پس از این از مااسمی نبود پیدا
    ما جملگی از خاکیمبر خاکیم و بر خاکیم
    بیدار شویدبیدار شویدآماده دیدار شوید
    ای خفته گان بیدار شوید گم گشته گان در ره شوید
    آماده دیدار شوید آماده پیکار شوید
    اول ز خود آغاز کنید جان ز پلیدی پاک کنید
    از بهر مقدم اودنیا ز ظلم آزاد کنید
    نامیم وبی نامیم جانیم وبی جانیم ما هم چو که می مانیم در راهیم و بی راهیم گم هستیم وپیدا ییم در بغضیم و فریادیم تا که به سر آئیم نقشی به دیواریم در خود فرو ماندیم فریاد دهل خوانیم بی شک پس از این از ما اسمی نبود پیدا ما جملگی از خاکیم بر خاکیم و بر خاکیم بیدار شوید بیدار شوید آماده دیدار شوید ای خفته گان بیدار شوید گم گشته گان در ره شوید آماده دیدار شوید آماده پیکار شوید اول ز خود آغاز کنید جان ز پلیدی پاک کنید از بهر مقدم او دنیا ز ظلم آزاد کنید
  • تنظیم کننده قطعه 14
    امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 13
    امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 13
    کور بودمکر بودم
    سر کش و بی درد بودم
    عشق تو آمد بر سرمدنیا عوض شد ز برم
    تازه ونو شد نگهم تازه شناختم که کی ام
    منبی تو هیچمخوب من ما ه من و معبود من
    پخته راه تو شدمسوخته عشق تو شدم
    پایبهراه تو شدم جان فدای تو شدم
    تاکه نفس در این دل هست
    پر می کنم از نور توچشم دل و راهدل
    گم کی شوم در راه تو در نور بی زوال تو
    کور بودم کر بودم سر کش و بی درد بودم عشق تو آمد بر سرم دنیا عوض شد ز برم تازه ونو شد نگهم تازه شناختم که کی ام من بی تو هیچم خوب من ما ه من و معبود من پخته راه تو شدم سوخته عشق تو شدم پای به راه تو شدم جان فدای تو شدم تا که نفس در این دل هست پر می کنم از نور تو چشم دل و راه دل گم کی شوم در راه تو در نور بی زوال تو
  • تنظیم کننده قطعه 12
    امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 11
    امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 14
    پروردگارابه ما ارزانی دار
    علمی که دردی را دوا باشد
    ثروتی که در راه تو باشد
    قدرتی که آرام جان ها باشد
    پروردگارا ظرفیتی برای نعمت هایت ارزانی دار
    پروردگارا به ما ارزانی دار علمی که دردی را دوا باشد ثروتی که در راه تو باشد قدرتی که آرام جان ها باشد پروردگارا ظرفیتی برای نعمت هایت ارزانی دار
  • دکلمه
    افسانه چهره نگار
  • نام قطعه 22
    دنیای آدم ها
  • مدت زمان قطعه 25
    00:03:55
  • نام قطعه 25
    امنیت
  • مدت زمان قطعه 24
    00:04:52
  • نام قطعه 24
    برگی از تاریخ
  • مدت زمان قطعه 23
    00:04:52
  • نام قطعه 23
    فردای بچه های ما
  • مدت زمان قطعه 22
    00:05:52
  • مدت زمان قطعه 21
    00:03:37
  • مدت زمان قطعه 26
    00:02:55
  • نام قطعه 21
    رویا
  • مدت زمان قطعه 20
    00:03:03
  • نام قطعه 20
    فقر
  • مدت زمان قطعه 19
    00:04:55
  • نام قطعه 19
    رسوایی
  • مدت زمان قطعه 18
    00:04:55
  • نام قطعه 18
    رهایی
  • نام قطعه 26
    انصاف
  • نام قطعه 27
    رنگ تازه
  • نام قطعه 17
    روح بی زوال
  • مدت زمان قطعه 27
    00:03:45
  • مدت زمان قطعه 30
    00:01:17
  • نام قطعه 30
    سپاس
  • مدت زمان قطعه 29
    00:01:12
  • نام قطعه 29
    دست مهر
  • مدت زمان قطعه 28
    00:02:40
  • نام قطعه 28
    قلب های وابسته
  • مدت زمان قطعه 17
    2:21
  • ترانه سرا قطعه 17
    افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 18
    افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 19
    افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 20
    افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 21
    افسانه چهره نگار
  • تنظیم کننده قطعه 15
    امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 16
    امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 17
    امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 23
    امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 22
    امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 21
    امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 20
    امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 19
    امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 18
    امیر بابائی
  • ترانه سرا قطعه 26
    افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 17
    امیر بابائی
  • ترانه سرا قطعه 25
    افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 24
    افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 23
    افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 18
    امیر بابائی
  • ترانه سرا قطعه 27
    افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 22
    افسانه چهره نگار
  • آهنگساز قطعه 24
    امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 23
    امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 22
    امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 21
    امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 20
    امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 19
    امیر بابائی
  • ترانه سرا قطعه 30
    افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 29
    افسانه چهره نگار
  • ترانه سرا قطعه 28
    افسانه چهره نگار
  • متن ترانه قطعه 15
    ای خاکپاکت جان من سُرور و افتخار من
    ای روشنی خانه ام فرهنگ باستانی ام
    در سر ندارمجز فکر تو عزت و افتخار تو
    آزاد و جاوداننام تواندیشهآزاد تو
    گنج نهان در قلب تو در خون فرزندان تو
    عشق تو هردم در قلب مااندیشه هر روز ما
    امروز مافردای ما
    ایران ما ایران ما تمامی دنیای ما
    ای خاک پاکت جان من سُرور و افتخار من ای روشنی خانه ام فرهنگ باستانی ام در سر ندارم جز فکر تو عزت و افتخار تو آزاد و جاودان نام تو اندیشه آزاد تو گنج نهان در قلب تو در خون فرزندان تو عشق تو هردم در قلب ما اندیشه هر روز ما امروز ما فردای ما ایران ما ایران ما تمامی دنیای ما
  • آهنگساز قطعه 25
    امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 26
    امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 30
    امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 29
    امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 28
    امیر بابائی
  • آهنگساز قطعه 27
    امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 25
    امیر بابائی
  • تنظیم کننده قطعه 24
    امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 19
    می ترسم از عشق توکه عا قبت رسوای عالمم کند
    می ترسم از نگاه تو در بند وگرفتارم کند
    می ترسم از مژگان تو که پای بند و بی ایمانم کند
    ترسم دوباره بینم تورا ترسم لرزد دستانم چرا
    یادت نرود از سرم چرا مادام می بینم تورابی خود می شوم از خود چرا
    رحمی بکن بر جانم دور شو از چشمانم
    بگذار بگذرم از این شیداییبگذار آرام گیرم بی رسوایی
    دیدی که غم دوری با من چه کرد جانم گرفت وزهر در کامم بکرد
    به هر جا نگرم نشانی از تو بینم به هر سویی روم سراغی از تو گیرم
    چه آسان گذشتی از حالمن می رسی روزی به احوال من
    می رسد روزی هم تنهایی تو نیست همیشه روزگار به مراد و حال تو
    می فهمی روزی درد منمی آیی سراغ من
    افسوس که دیر می فهمیافسوس که دیر می آیی
    من از عشق تو به آرامش رسیدم گم شدم در نور حقبه خدای خود رسیدم
    چه زیباست نفس عشق کشیدن چه با شکوه است نرد عشق به خدای خود باختن
    نور ایمان را در دل خود دیدن تورا پر زنیرو می کند پر ز جادو می کند
    دور می شوی از هر چه پستی است سهل می کنی هر چه سختی است
    بی ادعا می شوی می شوی زلال و پاک می شوی
    می ترسم از عشق توکه عا قبت رسوای عالمم کند می ترسم از نگاه تو در بند وگرفتارم کند می ترسم از مژگان تو که پای بند و بی ایمانم کند ترسم دوباره بینم تورا ترسم لرزد دستانم چرا یادت نرود از سرم چرا مادام می بینم تورا بی خود می شوم از خود چرا رحمی بکن بر جانم دور شو از چشمانم بگذار بگذرم از این شیدایی بگذار آرام گیرم بی رسوایی دیدی که غم دوری با من چه کرد جانم گرفت وزهر در کامم بکرد به هر جا نگرم نشانی از تو بینم به هر سویی روم سراغی از تو گیرم چه آسان گذشتی از حال من می رسی روزی به احوال من می رسد روزی هم تنهایی تو نیست همیشه روزگار به مراد و حال تو می فهمی روزی درد من می آیی سراغ من افسوس که دیر می فهمی افسوس که دیر می آیی من از عشق تو به آرامش رسیدم گم شدم در نور حق به خدای خود رسیدم چه زیباست نفس عشق کشیدن چه با شکوه است نرد عشق به خدای خود باختن نور ایمان را در دل خود دیدن تورا پر زنیرو می کند پر ز جادو می کند دور می شوی از هر چه پستی است سهل می کنی هر چه سختی است بی ادعا می شوی می شوی زلال و پاک می شوی
  • متن ترانه قطعه 20
    گم شده ایم در جا یمان گم شده است جایگاهمان
    نیست آنچه باید باشد هست آنچه نباید باشد
    كودک قصه من پر ازغصهغصه هاش هر کدام یک قصه
    با ترس وتحقیر های پیوستهبا دلی لبریزاز آرزوها ی در هم شکسته
    تنها وخسته به انتظار نشسته
    به امید دستی که او را ببرد به جائی امن
    در آغوش وفا در خانه ای با صفا
    نابود کن فقر را نابود کن فقر را
    فقررا از فکراز فرهنگ از اجتماع
    چرا که طاعون فساد در ظلمت فقر ریشه می دواند
    نابود کن فقر را فقر سیاه را دستان سیاه را
    فقر وفساد است بی کاری نابودی فرداست بی کاری
    نیست حقیر کار توبیهودهبودننیست راه تو
    تو می روی به راهی که شایسته آنی
    با صداقت ودرستی برو با تو کل اندیشه برو
    حد خود را بشناسحق خود را بشناس
    گم شده ایم در جا یمان گم شده است جایگاهمان نیست آنچه باید باشد هست آنچه نباید باشد كودک قصه من پر ازغصه غصه هاش هر کدام یک قصه با ترس وتحقیر های پیوسته با دلی لبریزاز آرزوها ی در هم شکسته تنها وخسته به انتظار نشسته به امید دستی که او را ببرد به جائی امن در آغوش وفا در خانه ای با صفا نابود کن فقر را نابود کن فقر را فقررا از فکر از فرهنگ از اجتماع چرا که طاعون فساد در ظلمت فقر ریشه می دواند نابود کن فقر را فقر سیاه را دستان سیاه را فقر وفساد است بی کاری نابودی فرداست بی کاری نیست حقیر کار تو بیهوده بودن نیست راه تو تو می روی به راهی که شایسته آنی با صداقت ودرستی برو با تو کل اندیشه برو حد خود را بشناس حق خود را بشناس
  • متن ترانه قطعه 21
    می تازند صاحبان رویا بر اسب خیال خود
    می رسند به دشت آرزوها ی خود
    باران رحمتند و می بارند بر خشکی خیال خود
    گر نبود رویایی در سر بشر بودیم هنوز در دوره وعصر حجر
    مرگ رویاها مرگ خود ماست
    هستیم و می مانیم با رویاهایمان
    پرواز می کنند افکار پروازشان نیست آشکار
    تنها پیداست آثار آن افکار
    چرا که کائنات باز می گرداند
    بازتاب همان افکار
    باورهای کهنه ریشهشانحبس شده در اندیشه شان
    ازهزاران رنگ و نقش فقط یکی همراه شان
    دل اگر نقش قلم گیردهزاران نقشبیند
    نقش خود را در آئینه هستی بیند
    می تازند صاحبان رویا بر اسب خیال خود می رسند به دشت آرزوها ی خود باران رحمتند و می بارند بر خشکی خیال خود گر نبود رویایی در سر بشر بودیم هنوز در دوره وعصر حجر مرگ رویاها مرگ خود ماست هستیم و می مانیم با رویاهایمان پرواز می کنند افکار پروازشان نیست آشکار تنها پیداست آثار آن افکار چرا که کائنات باز می گرداند بازتاب همان افکار باورهای کهنه ریشه شان حبس شده در اندیشه شان ازهزاران رنگ و نقش فقط یکی همراه شان دل اگر نقش قلم گیرد هزاران نقش بیند نقش خود را در آئینه هستی بیند
  • متن ترانه قطعه 16
    قسم به نور به آغاز طلوعبه راهپاک به انتهایپنهان
    که هستی در بینمادر هر قطره از خونما
    پاک نشد راه تو پاک نشد خون تو رنگ تو شد وجود ما
    ای نگاهبان آسمان ای نادر جاودان
    ای مهربانبی غرورما هم هستیم به دنبال نور
    به دنبال صبحبدون غروب
    به جا ماند ازآتش خاکسترش
    صعود کرد بر آسمانجان بی تنش
    چویاری ندید بر روی زمین
    خلاصینیافتز مکر پلید
    فرو رفت در اعماق خاکپیکرش
    نبود در ذات او ذلت و زاری
    فرار را پست دید نخواست خفت وخواری
    شھامت در اندیشه اش شجاعت پیشه اش
    اسارت نبود راه او شھادتبود ھمراه او
    قسم به نور به آغاز طلوع به راه پاک به انتهای پنهان که هستی در بین ما در هر قطره از خون ما پاک نشد راه تو پاک نشد خون تو رنگ تو شد وجود ما ای نگاهبان آسمان ای نادر جاودان ای مهربان بی غرورما هم هستیم به دنبال نور به دنبال صبح بدون غروب به جا ماند ازآتش خاکسترش صعود کرد بر آسمان جان بی تنش چویاری ندید بر روی زمین خلاصی نیافت ز مکر پلید فرو رفت در اعماق خاک پیکرش نبود در ذات او ذلت و زاری فرار را پست دید نخواست خفت وخواری شھامت در اندیشه اش شجاعت پیشه اش اسارت نبود راه او شھادت بود ھمراه او
  • متن ترانه قطعه 18
    پس کوچه های تنهاییپر بود از هیاهواما دریغ از یک همراه ، یک دل جو
    گوشی نبود برای شنیدن چشمی نبود برای دیدن
    غریبه بودم غریبه حتی با خودم
    که هستم منچرا هستم من چه کرده ام من
    این آمدن ورفتن بهر چه بود
    جسمم اسیر دیو جهلروحم آزاد و آگاه
    جسمم در بند اوهام روحم در اوج پرواز
    در اسارت هیچ گاه خود را نباختم
    در اسارت به تفکر رسیدمبه تکامل رسیدم
    به خودم به خدای خود رسیدم
    می خواهم کینه راخوابمهر را بیدارکنم
    دردهام راخاکصبررا اختیارکنم
    پاره کنم زنجیرجهل رها شوم از بخل وحسد
    می خواهم آزاد باشمنه برای سر کشینه برای دلخوشی
    نفس زمان را می خواهممی خواهم تا جان در بدن دارم
    بدومدر پی نوربدوم برای تودر راه تو
    ترس هایم باوری کا ذ بندابریتیره اندبا نسیمی می روند
    ای نسیم عشق بر من بوز منخورشیدم می در خشم
    نور ایمان بر دلم تابیده است
    حرفم حق استراهم حق است
    حق پشتیبان من است
    پس کوچه های تنهایی پر بود از هیاهو اما دریغ از یک همراه ، یک دل جو گوشی نبود برای شنیدن چشمی نبود برای دیدن غریبه بودم غریبه حتی با خودم که هستم من چرا هستم من چه کرده ام من این آمدن ورفتن بهر چه بود جسمم اسیر دیو جهل روحم آزاد و آگاه جسمم در بند اوهام روحم در اوج پرواز در اسارت هیچ گاه خود را نباختم در اسارت به تفکر رسیدم به تکامل رسیدم به خودم به خدای خود رسیدم می خواهم کینه راخواب مهر را بیدارکنم دردهام راخاک صبررا اختیارکنم پاره کنم زنجیر جهل رها شوم از بخل وحسد می خواهم آزاد باشم نه برای سر کشی نه برای دلخوشی نفس زمان را می خواهم می خواهم تا جان در بدن دارم بدوم در پی نور بدوم برای تو در راه تو ترس هایم باوری کا ذ بند ابری تیره اند با نسیمی می روند ای نسیم عشق بر من بوز من خورشیدم می در خشم نور ایمان بر دلم تابیده است حرفم حق است راهم حق است حق پشتیبان من است
  • متن ترانه قطعه 17
    تو ز نور حق تعالی
    تویک روح بی زوال
    توئی برترین در عالم
    توئی هم چو کوه محکم
    توئی مثل رود جاری
    توبه هر جا که درآیی
    برکت از آن ببارد
    تو کلام آشنایی
    تو حیاتی تو تولد
    توئی بهترین تفکر
    توئی قادر وتوانا
    توئی ریشه دار وبرجا
    توئی متصل به فردا
    زدرون خود چه دانی
    ز برون چه کر ده ای تو
    سر بر آور از درونت
    ای گل همیشه زیبا
    تو ز نور حق تعالی تو یک روح بی زوال توئی برترین در عالم توئی هم چو کوه محکم توئی مثل رود جاری توبه هر جا که درآیی برکت از آن ببارد تو کلام آشنایی تو حیاتی تو تولد توئی بهترین تفکر توئی قادر وتوانا توئی ریشه دار وبرجا توئی متصل به فردا زدرون خود چه دانی ز برون چه کر ده ای تو سر بر آور از درونت ای گل همیشه زیبا
  • متن ترانه قطعه 22
    سرگشته و گیج می چرخیم به دور خودنا دانسته می زنیم زخمی تازه به دل خود
    چپ و راست می کنیم مسیرمان نمی یابیم اثری از راهمان
    عاقبت با دلی شکسته می رویم به گور خوداگر آرام می گرقتیم می دیدیم راه را
    نمی ماند بعد از ما این چنین خرابی های ماکه تا چند نسل وا مانند در کارهای ما
    عجیب دنیایی است دنیای آدم ها دنیا ،دنیای پول وثروت
    دنیا،دنیای زور وقدرتقوانین ، قوانین ابر دولت
    در این دنیا عدالت تنها واژه ای شده صدای مظلومین گم شده یا گوش آدم ها کر شده
    یکی غرق در ناز و نعمتدیگری محتاج لقمه ای در انتظار مرگ
    می سازند انواع سلاح ها می ریزند هر روز به بهانه ای بر سر بیگناه ها
    می کشند طرح ها ونقشه هامدعی صلح وعدالتند
    آ دم ها در خوابی خوشند به فردای خود دل خوشند
    در بیکران هستی از ازل تا ابد مبهم در بی نهایت
    هر چه در این عالم هست از قلب من وتو تا قلب کهکشا ن هامی تپد با نظم واعتدال
    راز بودنراز نو شدنراز ستارگان راز حرکت همه از نور حیات است
    در عین هیچ بودن دنیایی پر ز شگفتی هستیم
    اگر باور کنیم خود رااگر بگیریم دست هم را
    سرگشته و گیج می چرخیم به دور خود نا دانسته می زنیم زخمی تازه به دل خود چپ و راست می کنیم مسیرمان نمی یابیم اثری از راهمان عاقبت با دلی شکسته می رویم به گور خود اگر آرام می گرقتیم می دیدیم راه را نمی ماند بعد از ما این چنین خرابی های ما که تا چند نسل وا مانند در کارهای ما عجیب دنیایی است دنیای آدم ها دنیا ،دنیای پول وثروت دنیا،دنیای زور وقدرت قوانین ، قوانین ابر دولت در این دنیا عدالت تنها واژه ای شده صدای مظلومین گم شده یا گوش آدم ها کر شده یکی غرق در ناز و نعمت دیگری محتاج لقمه ای در انتظار مرگ می سازند انواع سلاح ها می ریزند هر روز به بهانه ای بر سر بیگناه ها می کشند طرح ها ونقشه ها مدعی صلح وعدالتند آ دم ها در خوابی خوشند به فردای خود دل خوشند در بیکران هستی از ازل تا ابد مبهم در بی نهایت هر چه در این عالم هست از قلب من وتو تا قلب کهکشا ن ها می تپد با نظم واعتدال راز بودن راز نو شدن راز ستارگان راز حرکت همه از نور حیات است در عین هیچ بودن دنیایی پر ز شگفتی هستیم اگر باور کنیم خود را اگر بگیریم دست هم را
  • تنظیم کننده قطعه 27
    امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 27
    ما رسیدیم به قعر دریا رسیدیم به کره ماه
    شکافتیم هسته هستی رسیدیم به آن ور دنیا
    گذ شتیم از زمانرسیدیم به هر مکان
    رسیدیم به بالاترین مقام بین مخلوق های این جهان
    می دانم یک روزی می رسیمبه هر چه نا پیداست
    اما کی می رسیم به خودمان خاک می کنیم غرورمان
    کی تعصب هایمان می میرد دنیایمان رنگ تازه می گیرد
    از آغاز بودن تا انتهای نیستی
    همراه ما بوده و می ماند
    عشق ونفرت ،اشک ولبخند،خیر و شر
    گره خورده سر نوشت ما بهیکدگر
    در عجبم چرا جدائیمز یکدگر
    هر جمعی حکمتی دارد ناظری دارد
    کجای اند ناظران با حکمت این دنیا
    اندیشه های پاک وچشمان بدون طمع این دنیا
    کجایند دستان با قدرت این دنیا
    ما رسیدیم به قعر دریا رسیدیم به کره ماه شکافتیم هسته هستی رسیدیم به آن ور دنیا گذ شتیم از زمان رسیدیم به هر مکان رسیدیم به بالاترین مقام بین مخلوق های این جهان می دانم یک روزی می رسیم به هر چه نا پیداست اما کی می رسیم به خودمان خاک می کنیم غرورمان کی تعصب هایمان می میرد دنیایمان رنگ تازه می گیرد از آغاز بودن تا انتهای نیستی همراه ما بوده و می ماند عشق ونفرت ،اشک ولبخند،خیر و شر گره خورده سر نوشت ما به یکدگر در عجبم چرا جدائیم ز یکدگر هر جمعی حکمتی دارد ناظری دارد کجای اند ناظران با حکمت این دنیا اندیشه های پاک وچشمان بدون طمع این دنیا کجایند دستان با قدرت این دنیا
  • تنظیم کننده قطعه 28
    امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 28
    تا انتهای دشت دویدنبه گرد باد رسیدننفس پاک کشیدن
    با رودها شناور شدن لمس زلال آببه دریای آزاد رسیدن
    نه سیمی نه مرزی نه سلاحی برای کشتن نه نزاعی برای بودن
    همه انسان وبرابر در هر رنگ وآئینهمه زیر یک آسمانهمه روی یک زمین
    قلب های وابسته به هم سر نو شت های بسته به هم
    نه من بی تفاوت به سر نوشت تونه تو بی تفاوت به سر نوشت من
    می رسیم به شباهت ها کنار می رود تفاوت ها
    دستهای گره خورده من وتو بدور زمین پدید می آورد صلح وآرامش
    آن زمان که نقاب تفاوت ها وبی تفاوتی ها کنار رود
    یکی خواهیم شد آرام وهماهنگ خواهیم شد
    تا انتهای دشت دویدن به گرد باد رسیدن نفس پاک کشیدن با رودها شناور شدن لمس زلال آب به دریای آزاد رسیدن نه سیمی نه مرزی نه سلاحی برای کشتن نه نزاعی برای بودن همه انسان وبرابر در هر رنگ وآئین همه زیر یک آسمان همه روی یک زمین قلب های وابسته به هم سر نو شت های بسته به هم نه من بی تفاوت به سر نوشت تو نه تو بی تفاوت به سر نوشت من می رسیم به شباهت ها کنار می رود تفاوت ها دستهای گره خورده من وتو بدور زمین پدید می آورد صلح وآرامش آن زمان که نقاب تفاوت ها وبی تفاوتی ها کنار رود یکی خواهیم شد آرام وهماهنگ خواهیم شد
  • تنظیم کننده قطعه 29
    امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 29
    می آیدآن روز که دست مهر بگیرد دست دردمندان
    آتش عشق جاندهد کالبد جان باختگان
    بازوی توانمندان می سازدکاشانه آوارگان
    آن روز روح شیطان نمی ماند آسوده در کنار انسان
    می آید آن روز که دست مهر بگیرد دست دردمندان آتش عشق جان دهد کالبد جان باختگان بازوی توانمندان می سازد کاشانه آوارگان آن روز روح شیطان نمی ماند آسوده در کنار انسان
  • تنظیم کننده قطعه 30
    امیر بابائی
  • متن ترانه قطعه 23
    بگذار سوار بر ابر خیال خود پرواز کنم در آسمانت
    غوطه خورم در بیکران دریاهایت تا ابد بنشینم به تماشایجنگل هایت
    گم شوم در سبزی دشت هایت بوسه زنم دانه دانه گلبرگ گل هایت
    نبینمغمی را در چشم هایت
    بگوحرص ونادانی ما چه کرده با جان بی کلامت چه کرده با جان جاندارانت
    می دانم که تومحکم و پابرجایی زنده می مانی زنده می مانی
    این مائیم که نمی مانیممائیم که نمی مانیم
    هوا ،هوا ،هوا کجاستنفس ،نفس کم آوردند پرنده های عاشق در آسمان سیاه شده
    زلال، زلال،زلال کجا ستزلال دریای سپید خفه،خفه ،خفه شده ماهی لب بسته شده
    زمین، زمین،زمین کجاست زمین امن وسبز مارفته ز دست بهشت مارفته ز یاد خنده ما
    کجا، کجا ،کجاست فردای بچه های ما
    عشق خون رگ های ما قدرت، جان نا پیدای ما
    زمین هم ،هم چو ما می چرخد بر محوری نا پیدا بانظمی که هست درعالمهویدا
    همه تسلیم در برابر نظم عظیمدر برابر قانونی عظیم
    قانون بقا قانون خداست قانون این دنیاکجاست
    بگذار سوار بر ابر خیال خود پرواز کنم در آسمانت غوطه خورم در بیکران دریاهایت تا ابد بنشینم به تماشای جنگل هایت گم شوم در سبزی دشت هایت بوسه زنم دانه دانه گلبرگ گل هایت نبینم غمی را در چشم هایت بگوحرص ونادانی ما چه کرده با جان بی کلامت چه کرده با جان جاندارانت می دانم که تومحکم و پابرجایی زنده می مانی زنده می مانی این مائیم که نمی مانیم مائیم که نمی مانیم هوا ،هوا ،هوا کجاست نفس ،نفس کم آوردند پرنده های عاشق در آسمان سیاه شده زلال، زلال،زلال کجا ست زلال دریای سپید خفه ،خفه ،خفه شده ماهی لب بسته شده زمین، زمین،زمین کجاست زمین امن وسبز ما رفته ز دست بهشت ما رفته ز یاد خنده ما کجا، کجا ،کجاست فردای بچه های ما عشق خون رگ های ما قدرت، جان نا پیدای ما زمین هم ،هم چو ما می چرخد بر محوری نا پیدا با نظمی که هست درعالم هویدا همه تسلیم در برابر نظم عظیم در برابر قانونی عظیم قانون بقا قانون خداست قانون این دنیاکجاست
  • متن ترانه قطعه 24
    می افتند پرده ها پرده های ابهام وترسپرده های باورما
    باز عریان می شود نا گفته های گم شده در سرداب بی جان زمان
    دست ها در هم می شود فریادها سر می شودشانه ها تکیه بر هم می شود
    چشم های منتظر برقی تازه می زند رعدی تازه می زند
    بر پیکر پر ز فریب می شکند کمر پوک دروغ
    جان های به لب رسیده جانی تازه می گیرند از خون خونخوار کثیف
    روز جزا می رسد می رود سر افکنده بهر هر ظلمی که بی حساب به مردم روا کرده
    می رود ابرهای تیره ،تیره از ظلم وستمتیره از خون جگر
    می رود محو هم چو غباریروزهای تاریک وسرد
    آسمان پاک وروشن می شود دوباره تاریخ برگی تازه می خورد دوباره
    من انسانم که نمی توانم برتر از خود را ببینم نمی توانم چشم های پر ز مهر را ببینم
    قلب های پر ز شور قهرمان هایبا غرور
    تیر من شکافت قلب مادران کارد من برید دست کودکان
    نشنید ضجه شان شکافت فرق سرشان
    من انسانم که می توانم بمیرانم وچه راحت بر مزار عاشقان زندگی
    بنوشم شراب فتح وبا لندگی در یک لحظه محو کنم آثار زندگی
    من انسانم که می توانم بر کاخی از سرها وپیکرها بیاسایم
    انسانم که این چنین با هم نوع خود در ستیزم
    انسانم پست تر از حیوانم پست تر از حیوانم
    کوچک نبین شبنم گلی را که قصه ها دارد
    در دل خود از روز ازل رازها دارد
    هر قطره سر نوشتی سوز و آهی نم اشکی دارد
    قطره ها گاهی تند گاهی آرام می بو سند لب خشک بیابان
    می آورند با خود طراوت و تازگی حیاتی نوبرای زندگی
    با هم اند قطره ها در هم اند قطره هادریای اند و بیکرانند قطره ها
    هم چو موج گاهی آرام گاهی طوفانند قطره ها
    می توا نندبا هم بر کنند نقش های خشک بیابان
    می توانندسبزکنند تازه کنند زنده کنند
    می توا نند قطره هامی آورند قطره ها
    می افتند پرده ها پرده های ابهام وترس پرده های باورما باز عریان می شود نا گفته های گم شده در سرداب بی جان زمان دست ها در هم می شود فریادها سر می شود شانه ها تکیه بر هم می شود چشم های منتظر برقی تازه می زند رعدی تازه می زند بر پیکر پر ز فریب می شکند کمر پوک دروغ جان های به لب رسیده جانی تازه می گیرند از خون خونخوار کثیف روز جزا می رسد می رود سر افکنده بهر هر ظلمی که بی حساب به مردم روا کرده می رود ابرهای تیره ،تیره از ظلم وستم تیره از خون جگر می رود محو هم چو غباری روزهای تاریک وسرد آسمان پاک وروشن می شود دوباره تاریخ برگی تازه می خورد دوباره من انسانم که نمی توانم برتر از خود را ببینم نمی توانم چشم های پر ز مهر را ببینم قلب های پر ز شور قهرمان های با غرور تیر من شکافت قلب مادران کارد من برید دست کودکان نشنید ضجه شان شکافت فرق سرشان من انسانم که می توانم بمیرانم وچه راحت بر مزار عاشقان زندگی بنوشم شراب فتح وبا لندگی در یک لحظه محو کنم آثار زندگی من انسانم که می توانم بر کاخی از سرها وپیکرها بیاسایم انسانم که این چنین با هم نوع خود در ستیزم انسانم پست تر از حیوانم پست تر از حیوانم کوچک نبین شبنم گلی را که قصه ها دارد در دل خود از روز ازل رازها دارد هر قطره سر نوشتی سوز و آهی نم اشکی دارد قطره ها گاهی تند گاهی آرام می بو سند لب خشک بیابان می آورند با خود طراوت و تازگی حیاتی نوبرای زندگی با هم اند قطره ها در هم اند قطره ها دریای اند و بیکرانند قطره ها هم چو موج گاهی آرام گاهی طوفانند قطره ها می توا نندبا هم بر کنند نقش های خشک بیابان می توانند سبزکنند تازه کنند زنده کنند می توا نند قطره ها می آورند قطره ها
  • متن ترانه قطعه 26
    خدایا تو شاهدی که بارها آدم ها جنگیدند به نام تو
    بدونذره ای شناخت از تو
    با فر سنگ ها فاصله از راه تو
    چه جنگ هایی چه خیانت هایی چه جنایت هایی
    خدایا تو شاهدی که آدم ها بارها جنگیدند برای خاک
    تا روزی که همه گشتند خاک
    دیدی که با هر پیروزی چطور گشتند شاد
    دیدی مرزها راکه هر روز شکلی تازهداشتند
    تو گریستی به حال کودکان که کسی را نداشتند
    کوه هایت استوار رودهایت جاری دشت هایت همیشه سبز بر جای ماند
    با سرخیگل های بی گناه بر جای ماند
    اگر آدم ها کمی انصاف داشتند
    جای جنگ و دعوا کمی گفتگو می داشتند
    می دیدند دنیا را از نگاه هم
    نمی ساختند خانه شان را روی اشک وخون هم
    اگر آدم ها کمی احترام می گذاشتند به دین وآئین هم
    آزاد می کردند دنیا را زغم
    خدایا تو شاهدی که بارها آدم ها جنگیدند به نام تو بدون ذره ای شناخت از تو با فر سنگ ها فاصله از راه تو چه جنگ هایی چه خیانت هایی چه جنایت هایی خدایا تو شاهدی که آدم ها بارها جنگیدند برای خاک تا روزی که همه گشتند خاک دیدی که با هر پیروزی چطور گشتند شاد دیدی مرزها راکه هر روز شکلی تازه داشتند تو گریستی به حال کودکان که کسی را نداشتند کوه هایت استوار رودهایت جاری دشت هایت همیشه سبز بر جای ماند با سرخی گل های بی گناه بر جای ماند اگر آدم ها کمی انصاف داشتند جای جنگ و دعوا کمی گفتگو می داشتند می دیدند دنیا را از نگاه هم نمی ساختند خانه شان را روی اشک وخون هم اگر آدم ها کمی احترام می گذاشتند به دین وآئین هم آزاد می کردند دنیا را زغم
  • متن ترانه قطعه 25
    می توانی شاد باشی
    به نانی که در سفره داریبه سقفی که بالای سر داری
    می توانی آسوده رد شوی از همه چی از همه جا
    می توانی ببندی چشم هایت
    خوش باشی به داشته هایت
    اما روزی که نوبت تو شد کسی نیست هم صدایت
    بنگر به دنیایت
    ببین معجزه را در رویش گیاهان در سبزی دشت ها، غرش ابرها
    در تولد دوباره، درخشش ستاره
    با دقت خود را ببین تو خود معجزه ای
    ای انسان تو فاتح آسمان ها شدی
    صاحب دریاها شدیچراغافل ز حال خود شدی
    تو می توانی صاحب قلب ها شوی
    جاذبه بین مامعجزه استهمبستگی بین مامعجزه است
    من وتو یکی هستیم هر جای که هستیم
    جسمی هستیم نیازمندروحی در تمنای محبت
    اگر نبخشیم همدیگر را اگر نگیریم دست هم را
    رفته ایم رو به سیاهیرفته ایم رو به تباهی
    می توانی شاد باشی به نانی که در سفره داری به سقفی که بالای سر داری می توانی آسوده رد شوی از همه چی از همه جا می توانی ببندی چشم هایت خوش باشی به داشته هایت اما روزی که نوبت تو شد کسی نیست هم صدایت بنگر به دنیایت ببین معجزه را در رویش گیاهان در سبزی دشت ها ، غرش ابرها در تولد دوباره ، درخشش ستاره با دقت خود را ببین تو خود معجزه ای ای انسان تو فاتح آسمان ها شدی صاحب دریاها شدی چراغافل ز حال خود شدی تو می توانی صاحب قلب ها شوی جاذبه بین مامعجزه است همبستگی بین مامعجزه است من وتو یکی هستیم هر جای که هستیم جسمی هستیم نیازمند روحی در تمنای محبت اگر نبخشیم همدیگر را اگر نگیریم دست هم را رفته ایم رو به سیاهی رفته ایم رو به تباهی
  • تنظیم کننده قطعه 26
    امیر بابائی
  • شجاعت یعنی به بد ی ها" نه" گفتن
    شجاعت یعنی به بد ی ها نه گفتن
    تا آخر راه رفتن به هر قیمتی خوب بودن ماندن ومسئول بودن
    یعنی با مشکلاتجنگیدن بخشیدن و رها شدن
    یعنی بیان احساس،بیان افکار
  • متن ترانه قطعه 30
    سپاس خدای را که عزم وخرد را آفرید
    سپاس پیشینیان را که ساختند دنیایی چنین
    سپاس کسانی راکه چشم بستند به روی خوشی
    ره حق پیمودند وسرودند نغمه ای دل نشین
    سپاس خدای را که عزم وخرد را آفرید سپاس پیشینیان را که ساختند دنیایی چنین سپاس کسانی راکه چشم بستند به روی خوشی ره حق پیمودند وسرودند نغمه ای دل نشین