آلبوم موسیقی مستور و مست - همایون شجریان
- فرمت: Audio Disc
- نوع بسته بندی: شیشه
- تعداد دیسک: یک
- سال تولید: 1393
- مرجع صادر کننده: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
- شماره پروانه یا مجوز: 93-8590
- خلاصه: میکس و مسترینگ: فروزان مثنویان مطلق، ژانو باغومیان
- متن ترانه قطعه 6: دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست به فسوسی که کند خصم، رها نتوان کرد سرو بالای من آن گه که در آید به سماع چه محل جامهی جان را که قبا نتوان کرد مشکل عشق نه در حوصلهی دانش ماست حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد چه بگویم که تو را نازکی طبع لطیف تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست به فسوسی که کند خصم، رها نتوان کرد سرو بالای من آن گه که در آید به سماع چه محل جامهی جان را که قبا نتوان کرد مشکل عشق نه در حوصلهی دانش ماست حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد چه بگویم که تو را نازکی طبع لطیف تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد سرو بالای من آن گه که در آید به سماع چه محل جامهی جان را که قبا نتوان کرد سرو بالای من آن گه که در آید به سماع چه محل جامهی جان را که قبا نتوان کرد
- آهنگساز قطعه 8: ژانو باغومیان
- متن ترانه قطعه 5: همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد شبی که ماه مراد از افق شود طالع بود که پرتو نوری به بام ما افتد چو جان فدای لبت شد خیال میبستم که قطرهای ز زلالش به کام ما افتد همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد شبی که ماه مراد از افق شود طالع بود که پرتو نوری به بام ما افتد چو جان فدای لبت شد خیال میبستم که قطرهای ز زلالش به کام ما افتد همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد همای اوج سعادت به دام ما افتد
- مدت زمان قطعه 4: 04:43
- متن ترانه قطعه 4: هر که شد محرم دل در حرم یار بماند وان که این کار ندانست در انکار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانهی خمار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشت هر که شد محرم دل در حرم یار بماند وان که این کار ندانست در انکار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانهی خمار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانهی خمار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشت یادگاری که در این گنبد دوار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانهی خمار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
- مدت زمان قطعه 8: 04:27
- نام قطعه 5: همای سعادت
- آهنگساز قطعه 5: ژانو باغومیان
- مدت زمان قطعه 5: 05:02
- نام قطعه 6: تکیه بر باد
- آهنگساز قطعه 6: ژانو باغومیان
- ترانه سرا قطعه 6: حافظ
- مدت زمان قطعه 6: 04:34
- ترانه سرا قطعه 8: مولانا
- نام قطعه 8: شکر
- آهنگساز قطعه 1: ژانو باغومیان
- مدت زمان قطعه 2: 04:13
- ترانه سرا قطعه 2: مولانا
- آهنگساز قطعه 2: ژانو باغومیان
- نام قطعه 2: خمُش باش
- نام قطعه 7: خمُش باش (بیکلام)
- مدت زمان قطعه 1: 04:05
- آهنگساز قطعه 4: ژانو باغومیان
- ترانه سرا قطعه 1: حافظ
- آهنگساز قطعه 7: ژانو باغومیان
- مدت زمان قطعه 7: 04:13
- نام قطعه 1: مستور و مست
- ترانه سرا قطعه 3: عطار نیشابوری
- نام قطعه 3: بینشان
- مدت زمان قطعه 3: 04:42
- نام قطعه 4: حرم یار
- ترانه سرا قطعه 5: حافظ
- متن ترانه قطعه 8: عشق تو مست و کف زنانم کرد مستم و بیخودم چه دانم کرد در تنور بلا و فتنهی خویش پخته و سرخ رو چو نانم کرد میپریدم ز دست او چون تیر دست در من زد و کمانم کرد خلق گوید چنان نمیباید من نبودم چنین چنانم کرد پُر کنم شکر آسمان و زمین چون زمین بودم آسمانم کرد از ره کهکشان گذشت دلم زان سوی کهکشان کشانم کرد نردبانها و بامها دیدم فارغ از بام و نردبانم کرد چون جهان پر شد از حکایت من در جهان همچو جان نهانم کرد چون زبان متصل به دل بودم راز دل یک به یک بیانم کرد بیانم کرد بس کن ای دل که در بیان ناید آن چه آن یار مهربانم کرد عشق تو مست و کف زنانم کرد مستم و بیخودم چه دانم کرد در تنور بلا و فتنهی خویش پخته و سرخ رو چو نانم کرد میپریدم ز دست او چون تیر دست در من زد و کمانم کرد خلق گوید چنان نمیباید من نبودم چنین چنانم کرد پُر کنم شکر آسمان و زمین چون زمین بودم آسمانم کرد از ره کهکشان گذشت دلم زان سوی کهکشان کشانم کرد نردبانها و بامها دیدم فارغ از بام و نردبانم کرد چون جهان پر شد از حکایت من در جهان همچو جان نهانم کرد چون زبان متصل به دل بودم راز دل یک به یک بیانم کرد چون زبان متصل به دل بودم راز دل یک به یک بیانم کرد بیانم کرد بس کن ای دل که در بیان ناید آن چه آن یار مهربانم کرد بس کن ای دل که در بیان ناید آن چه آن یار مهربانم کرد پُر کنم شکر آسمان و زمین چون زمین بودم آسمانم کرد
- ترانه سرا قطعه 4: حافظ
- متن ترانه قطعه 3: هر شور و شری که در جهان است زان غمزهی مست دلستان است گفتم لب اوست جان، خرد گفت جان چیست مگو چه جای جان است وصفش چه کنی که هر چه گویی گویند مگو، که بیش از آن است در عشق فنا و محو و مستی سرمایهی عمر جاودان است در عشق چو یار بی نشان شو کان یار لطیف بی نشان است تو آینه جمال اویی و آیینه تو همه جهان است جهان است ما را سر بودن جهان نیست ما را سر یار مهربان است هر شور و شری که در جهان است زان غمزهی مست دلستان است گفتم لب اوست جان، خرد گفت جان چیست مگو چه جای جان است وصفش چه کنی که هر چه گویی گویند مگو، که بیش از آن است در عشق فنا و محو و مستی سرمایهی عمر جاودان است در عشق چو یار بی نشان شو کان یار لطیف بی نشان است در عشق چو یار بی نشان شو کان یار لطیف بی نشان است تو آینه جمال اویی و آیینه تو همه جهان است جهان است ما را سر بودن جهان نیست ما را سر یار مهربان است
- متن ترانه قطعه 1: خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟ ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست؟ هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار کس را وقوف نیست که انجام کار چیست پیوند عمر بسته به موییست، هوش دار هوش دار غمخوار خویش باش غم روزگار چیست مستور و مست هر دو چو از یک قبیلهاند ما دل به عشوه ی که دهیم؟ اختیار چیست؟ خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟ ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست؟ هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار کس را وقوف نیست که انجام کار چیست پیوند عمر بسته به موییست، هوش دار هوش دار غمخوار خویش باش غم روزگار چیست مستور و مست هر دو چو از یک قبیلهاند ما دل به عشوه ی که دهیم؟ اختیار چیست؟ خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
- متن ترانه قطعه 2: زهی باغ، زهی باغ، که بشکفت ز بالا زهی قدر و زهی بدر، تبارک و تعالا زهی فر، زهی نور، زهی شر، زهی شور زهی گوهر منثور، زهی پشت و تولا زهی مُلک، زهی مال، زهی قال، زهی حال زهی پر و زهی بال، بر افلاک تجلی چه ذوالنون چه مجنون، چه لیلی و چه لیلا چه سلطان و چه خاقان، چه والی و چه والا چو بی واسطه جبار بپرورد جهان را چه ناقوس، چه ناموس، چه اهلا و چه سهلا گر اجزای زمینی وگر روح امینی چو آن حال ببینی بگو جل جلالا گر افلاک نباشد به خدا باک نباشد دل غمناک نباشد مکن بانگ و علالا فروپوش، فروپوش، نه بخروش، نه بفروش تویی بادهی مدهوش یکی لحظه بپالا خمُش باش، خمُش باش، در این مجمع اوباش مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز مولا زهی باغ، زهی باغ، که بشکفت ز بالا زهی قدر و زهی بدر، تبارک و تعالا زهی فر، زهی نور، زهی شر، زهی شور زهی گوهر منثور، زهی پشت و تولا زهی مُلک، زهی مال، زهی قال، زهی حال زهی پر و زهی بال، بر افلاک تجلی چه ذوالنون چه مجنون، چه لیلی و چه لیلا چه سلطان و چه خاقان، چه والی و چه والا چو بی واسطه جبار بپرورد جهان را چه ناقوس، چه ناموس، چه اهلا و چه سهلا گر اجزای زمینی وگر روح امینی چو آن حال ببینی بگو جل جلالا گر افلاک نباشد به خدا باک نباشد دل غمناک نباشد مکن بانگ و علالا فروپوش، فروپوش، نه بخروش، نه بفروش تویی بادهی مدهوش یکی لحظه بپالا خمُش باش، خمُش باش، در این مجمع اوباش مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز مولا
کد محصول:1129045
قیمت : ناموجود
نقد و بررسی
آلبوم موسیقی مستور و مست - همایون شجریان
- هنر کالبدیست زنده به عشق، بیانیست از یگانگی حس آدمی و فریادیست برای فراخوانی جهان به همراهی و همدلی با این حس یگانه، روزی عشق است و غم و ستایش، گاه گله است و خشم و کشاکش؛ پس به شوق این بیان، واژگان را به معنا میبافد، رنگها را در هم میآمیزد، نقشها را به هم میتند و سازها را به نوا در میآورد تا کالبد اندیشهاش را شکوهمند سازد، یا چون آفریدگارش زیبا آفرین باشد. از این همه، بیان موسیقیایی که بیشترین نزدیکی را با دل و درون دارد، همان جا میرود که دل رود؛ چه با ذکرها و سرودههای روحانیاش، چه با سبکهای نوگرای امروزیاش؛ و موسیقیدان چونان فرماندهای لشکر سازها را به آوردگاه کشاند و هر ساز را بر جای خود نشاند. گاه تلخی غم را به تکسازی نوزاد، گاه شادی پیروزی را با گروهی پای کوبد؛ جایی مردمان را به اندرز فرا خواند، جایی دگر دادخواهی را به خشم فریاد زند. این است که موسیقی را نیرومندترین و اثرگذارترین بیان دانند و همین، رسالت موسیقیدان را از دگر بیانگران سنگینتر کند. باید خویشتن خویش پالاید و به جانان گوش سپارد، که اگر چنین باشد، هر بیان که از او رسد مینویست؛ چه آوازی خوش خواند، چه زخمه بر ساز زند و چه نفسی که در سکوت کشد... - ژانو باغومیان
مشخصات فنی
آلبوم موسیقی مستور و مست - همایون شجریان
مشخصات
-
فرمتAudio Disc
-
نوع بسته بندیشیشه
-
تعداد دیسکیک
-
سال تولید1393
-
مرجع صادر کنندهوزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
-
شماره پروانه یا مجوز93-8590
-
خلاصهمیکس و مسترینگ: فروزان مثنویان مطلق، ژانو باغومیان
-
متن ترانه قطعه 6دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کردتکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرددامن دوست به صد خون دل افتاد به دستبه فسوسی که کند خصم، رها نتوان کردسرو بالای من آن گه که در آید به سماعچه محل جامهی جان را که قبا نتوان کردمشکل عشق نه در حوصلهی دانش ماستحل این نکته بدین فکر خطا نتوان کردچه بگویم که تو را نازکی طبع لطیفتا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرددست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست به فسوسی که کند خصم، رها نتوان کرد سرو بالای من آن گه که در آید به سماع چه محل جامهی جان را که قبا نتوان کرد مشکل عشق نه در حوصلهی دانش ماست حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد چه بگویم که تو را نازکی طبع لطیف تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد سرو بالای من آن گه که در آید به سماع چه محل جامهی جان را که قبا نتوان کرد سرو بالای من آن گه که در آید به سماع چه محل جامهی جان را که قبا نتوان کرد
-
آهنگساز قطعه 8ژانو باغومیان
-
متن ترانه قطعه 5همای اوج سعادت به دام ما افتداگر تو را گذری بر مقام ما افتدشبی که ماه مراد از افق شود طالعبود که پرتو نوری به بام ما افتدچو جان فدای لبت شد خیال میبستمکه قطرهای ز زلالش به کام ما افتدهمای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد شبی که ماه مراد از افق شود طالع بود که پرتو نوری به بام ما افتد چو جان فدای لبت شد خیال میبستم که قطرهای ز زلالش به کام ما افتد همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد همای اوج سعادت به دام ما افتد
-
مدت زمان قطعه 404:43
-
متن ترانه قطعه 4هر که شد محرم دل در حرم یار بماندوان که این کار ندانست در انکار بماندصوفیان واستدند از گرو می همه رختدلق ما بود که در خانهی خمار بمانداگر از پرده برون شد دل من عیب مکنشکر ایزد که نه در پرده پندار بمانداز صدای سخن عشق ندیدم خوشتریادگاری که در این گنبد دوار بمانداز صدای سخن عشق ندیدم خوشتهر که شد محرم دل در حرم یار بماند وان که این کار ندانست در انکار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانهی خمار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانهی خمار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشت یادگاری که در این گنبد دوار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانهی خمار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
-
مدت زمان قطعه 804:27
-
نام قطعه 5همای سعادت
-
آهنگساز قطعه 5ژانو باغومیان
-
مدت زمان قطعه 505:02
-
نام قطعه 6تکیه بر باد
-
آهنگساز قطعه 6ژانو باغومیان
-
ترانه سرا قطعه 6حافظ
-
مدت زمان قطعه 604:34
-
ترانه سرا قطعه 8مولانا
-
نام قطعه 8شکر
-
آهنگساز قطعه 1ژانو باغومیان
-
مدت زمان قطعه 204:13
-
ترانه سرا قطعه 2مولانا
-
آهنگساز قطعه 2ژانو باغومیان
-
نام قطعه 2خمُش باش
-
نام قطعه 7خمُش باش (بیکلام)
-
مدت زمان قطعه 104:05
-
آهنگساز قطعه 4ژانو باغومیان
-
ترانه سرا قطعه 1حافظ
-
آهنگساز قطعه 7ژانو باغومیان
-
مدت زمان قطعه 704:13
-
نام قطعه 1مستور و مست
-
ترانه سرا قطعه 3عطار نیشابوری
-
نام قطعه 3بینشان
-
مدت زمان قطعه 304:42
-
نام قطعه 4حرم یار
-
ترانه سرا قطعه 5حافظ
-
متن ترانه قطعه 8عشق تو مست و کف زنانم کردمستم و بیخودم چه دانم کرددر تنور بلا و فتنهی خویشپخته و سرخ رو چو نانم کردمیپریدم ز دست او چون تیردست در من زد و کمانم کردخلق گوید چنان نمیبایدمن نبودم چنین چنانم کردپُر کنم شکر آسمان و زمینچون زمین بودم آسمانم کرداز ره کهکشان گذشت دلمزان سوی کهکشان کشانم کردنردبانها و بامها دیدمفارغ از بام و نردبانم کردچون جهان پر شد از حکایت مندر جهان همچو جان نهانم کردچون زبان متصل به دل بودمراز دل یک به یک بیانم کردبیانم کردبس کن ای دل که در بیان نایدآن چه آن یار مهربانم کردعشق تو مست و کف زنانم کرد مستم و بیخودم چه دانم کرد در تنور بلا و فتنهی خویش پخته و سرخ رو چو نانم کرد میپریدم ز دست او چون تیر دست در من زد و کمانم کرد خلق گوید چنان نمیباید من نبودم چنین چنانم کرد پُر کنم شکر آسمان و زمین چون زمین بودم آسمانم کرد از ره کهکشان گذشت دلم زان سوی کهکشان کشانم کرد نردبانها و بامها دیدم فارغ از بام و نردبانم کرد چون جهان پر شد از حکایت من در جهان همچو جان نهانم کرد چون زبان متصل به دل بودم راز دل یک به یک بیانم کرد چون زبان متصل به دل بودم راز دل یک به یک بیانم کرد بیانم کرد بس کن ای دل که در بیان ناید آن چه آن یار مهربانم کرد بس کن ای دل که در بیان ناید آن چه آن یار مهربانم کرد پُر کنم شکر آسمان و زمین چون زمین بودم آسمانم کرد
-
ترانه سرا قطعه 4حافظ
-
متن ترانه قطعه 3هر شور و شری که در جهان استزان غمزهی مست دلستان استگفتم لب اوست جان، خرد گفتجان چیست مگو چه جای جان استوصفش چه کنی که هر چه گوییگویند مگو، که بیش از آن استدر عشق فنا و محو و مستیسرمایهی عمر جاودان استدر عشق چو یار بی نشان شوکان یار لطیف بی نشان استتو آینه جمال اوییو آیینه تو همه جهان استجهان استما را سر بودن جهان نیستما را سر یار مهربان استهر شور و شری که در جهان است زان غمزهی مست دلستان است گفتم لب اوست جان، خرد گفت جان چیست مگو چه جای جان است وصفش چه کنی که هر چه گویی گویند مگو، که بیش از آن است در عشق فنا و محو و مستی سرمایهی عمر جاودان است در عشق چو یار بی نشان شو کان یار لطیف بی نشان است در عشق چو یار بی نشان شو کان یار لطیف بی نشان است تو آینه جمال اویی و آیینه تو همه جهان است جهان است ما را سر بودن جهان نیست ما را سر یار مهربان است
-
متن ترانه قطعه 1خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست؟هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمارکس را وقوف نیست که انجام کار چیستپیوند عمر بسته به موییست، هوش دار هوش دارغمخوار خویش باش غم روزگار چیستمستور و مست هر دو چو از یک قبیلهاندما دل به عشوه ی که دهیم؟ اختیار چیست؟خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟ ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست؟ هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار کس را وقوف نیست که انجام کار چیست پیوند عمر بسته به موییست، هوش دار هوش دار غمخوار خویش باش غم روزگار چیست مستور و مست هر دو چو از یک قبیلهاند ما دل به عشوه ی که دهیم؟ اختیار چیست؟ خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
-
متن ترانه قطعه 2زهی باغ، زهی باغ، که بشکفت ز بالازهی قدر و زهی بدر، تبارک و تعالازهی فر، زهی نور، زهی شر، زهی شورزهی گوهر منثور، زهی پشت و تولازهی مُلک، زهی مال، زهی قال، زهی حالزهی پر و زهی بال، بر افلاک تجلیچه ذوالنون چه مجنون، چه لیلی و چه لیلاچه سلطان و چه خاقان، چه والی و چه والاچو بی واسطه جبار بپرورد جهان راچه ناقوس، چه ناموس، چه اهلا و چه سهلاگر اجزای زمینی وگر روح امینیچو آن حال ببینی بگو جل جلالاگر افلاک نباشد به خدا باک نباشددل غمناک نباشد مکن بانگ و علالافروپوش، فروپوش، نه بخروش، نه بفروشتویی بادهی مدهوش یکی لحظه بپالاخمُش باش، خمُش باش، در این مجمع اوباشمگو فاش مگو فاش ز مولی و ز مولازهی باغ، زهی باغ، که بشکفت ز بالا زهی قدر و زهی بدر، تبارک و تعالا زهی فر، زهی نور، زهی شر، زهی شور زهی گوهر منثور، زهی پشت و تولا زهی مُلک، زهی مال، زهی قال، زهی حال زهی پر و زهی بال، بر افلاک تجلی چه ذوالنون چه مجنون، چه لیلی و چه لیلا چه سلطان و چه خاقان، چه والی و چه والا چو بی واسطه جبار بپرورد جهان را چه ناقوس، چه ناموس، چه اهلا و چه سهلا گر اجزای زمینی وگر روح امینی چو آن حال ببینی بگو جل جلالا گر افلاک نباشد به خدا باک نباشد دل غمناک نباشد مکن بانگ و علالا فروپوش، فروپوش، نه بخروش، نه بفروش تویی بادهی مدهوش یکی لحظه بپالا خمُش باش، خمُش باش، در این مجمع اوباش مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز مولا