آلبوم موسیقی مستور و مست - همایون شجریان

  • فرمت: Audio Disc
  • نوع بسته بندی: شیشه
  • تعداد دیسک: یک
  • سال تولید: 1393
  • مرجع صادر کننده: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
  • شماره پروانه یا مجوز: 93-8590
  • خلاصه: میکس و مسترینگ: فروزان مثنویان مطلق، ژانو باغومیان
  • متن ترانه قطعه 6: دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست به فسوسی که کند خصم، رها نتوان کرد سرو بالای من آن گه که در آید به سماع چه محل جامه‌ی جان را که قبا نتوان کرد مشکل عشق نه در حوصله‌ی دانش ماست حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد چه بگویم که تو را نازکی طبع لطیف تا به حدی‌ست که آهسته دعا نتوان کرد دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست به فسوسی که کند خصم، رها نتوان کرد سرو بالای من آن گه که در آید به سماع چه محل جامه‌ی جان را که قبا نتوان کرد مشکل عشق نه در حوصله‌ی دانش ماست حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد چه بگویم که تو را نازکی طبع لطیف تا به حدی‌ست که آهسته دعا نتوان کرد سرو بالای من آن گه که در آید به سماع چه محل جامه‌ی جان را که قبا نتوان کرد سرو بالای من آن گه که در آید به سماع چه محل جامه‌ی جان را که قبا نتوان کرد
  • آهنگساز قطعه 8: ژانو باغومیان
  • متن ترانه قطعه 5: همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد شبی که ماه مراد از افق شود طالع بود که پرتو نوری به بام ما افتد چو جان فدای لبت شد خیال می‌بستم که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد شبی که ماه مراد از افق شود طالع بود که پرتو نوری به بام ما افتد چو جان فدای لبت شد خیال می‌بستم که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد همای اوج سعادت به دام ما افتد
  • مدت زمان قطعه 4: 04:43
  • متن ترانه قطعه 4: هر که شد محرم دل در حرم یار بماند وان که این کار ندانست در انکار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانه‌ی خمار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشت هر که شد محرم دل در حرم یار بماند وان که این کار ندانست در انکار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانه‌ی خمار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانه‌ی خمار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشت یادگاری که در این گنبد دوار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانه‌ی خمار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
  • مدت زمان قطعه 8: 04:27
  • نام قطعه 5: همای سعادت
  • آهنگساز قطعه 5: ژانو باغومیان
  • مدت زمان قطعه 5: 05:02
  • نام قطعه 6: تکیه بر باد
  • آهنگساز قطعه 6: ژانو باغومیان
  • ترانه سرا قطعه 6: حافظ
  • مدت زمان قطعه 6: 04:34
  • ترانه سرا قطعه 8: مولانا
  • نام قطعه 8: شکر
  • آهنگساز قطعه 1: ژانو باغومیان
  • مدت زمان قطعه 2: 04:13
  • ترانه سرا قطعه 2: مولانا
  • آهنگساز قطعه 2: ژانو باغومیان
  • نام قطعه 2: خمُش باش
  • نام قطعه 7: خمُش باش (بی‌کلام)
  • مدت زمان قطعه 1: 04:05
  • آهنگساز قطعه 4: ژانو باغومیان
  • ترانه سرا قطعه 1: حافظ
  • آهنگساز قطعه 7: ژانو باغومیان
  • مدت زمان قطعه 7: 04:13
  • نام قطعه 1: مستور و مست
  • ترانه سرا قطعه 3: عطار نیشابوری
  • نام قطعه 3: بی‌نشان
  • مدت زمان قطعه 3: 04:42
  • نام قطعه 4: حرم یار
  • ترانه سرا قطعه 5: حافظ
  • متن ترانه قطعه 8: عشق تو مست و کف زنانم کرد مستم و بیخودم چه دانم کرد در تنور بلا و فتنه‌ی خویش پخته و سرخ رو چو نانم کرد می‌پریدم ز دست او چون تیر دست در من زد و کمانم کرد خلق گوید چنان نمی‌باید من نبودم چنین چنانم کرد پُر کنم شکر آسمان و زمین چون زمین بودم آسمانم کرد از ره کهکشان گذشت دلم زان سوی کهکشان کشانم کرد نردبان‌ها و بام‌ها دیدم فارغ از بام و نردبانم کرد چون جهان پر شد از حکایت من در جهان همچو جان نهانم کرد چون زبان متصل به دل بودم راز دل یک به یک بیانم کرد بیانم کرد بس کن ای دل که در بیان ناید آن چه آن یار مهربانم کرد عشق تو مست و کف زنانم کرد مستم و بیخودم چه دانم کرد در تنور بلا و فتنه‌ی خویش پخته و سرخ رو چو نانم کرد می‌پریدم ز دست او چون تیر دست در من زد و کمانم کرد خلق گوید چنان نمی‌باید من نبودم چنین چنانم کرد پُر کنم شکر آسمان و زمین چون زمین بودم آسمانم کرد از ره کهکشان گذشت دلم زان سوی کهکشان کشانم کرد نردبان‌ها و بام‌ها دیدم فارغ از بام و نردبانم کرد چون جهان پر شد از حکایت من در جهان همچو جان نهانم کرد چون زبان متصل به دل بودم راز دل یک به یک بیانم کرد چون زبان متصل به دل بودم راز دل یک به یک بیانم کرد بیانم کرد بس کن ای دل که در بیان ناید آن چه آن یار مهربانم کرد بس کن ای دل که در بیان ناید آن چه آن یار مهربانم کرد پُر کنم شکر آسمان و زمین چون زمین بودم آسمانم کرد
  • ترانه سرا قطعه 4: حافظ
  • متن ترانه قطعه 3: هر شور و شری که در جهان است زان غمزه‌ی مست دلستان است گفتم لب اوست جان، خرد گفت جان چیست مگو چه جای جان است وصفش چه کنی که هر چه گویی گویند مگو، که بیش از آن است در عشق فنا و محو و مستی سرمایه‌ی عمر جاودان است در عشق چو یار بی نشان شو کان یار لطیف بی نشان است تو آینه جمال اویی و آیینه تو همه جهان است جهان است ما را سر بودن جهان نیست ما را سر یار مهربان است هر شور و شری که در جهان است زان غمزه‌ی مست دلستان است گفتم لب اوست جان، خرد گفت جان چیست مگو چه جای جان است وصفش چه کنی که هر چه گویی گویند مگو، که بیش از آن است در عشق فنا و محو و مستی سرمایه‌ی عمر جاودان است در عشق چو یار بی نشان شو کان یار لطیف بی نشان است در عشق چو یار بی نشان شو کان یار لطیف بی نشان است تو آینه جمال اویی و آیینه تو همه جهان است جهان است ما را سر بودن جهان نیست ما را سر یار مهربان است
  • متن ترانه قطعه 1: خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟ ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست؟ هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار کس را وقوف نیست که انجام کار چیست پیوند عمر بسته به موییست، هوش دار هوش دار غمخوار خویش باش غم روزگار چیست مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند ما دل به عشوه ی که دهیم؟ اختیار چیست؟ خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟ ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست؟ هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار کس را وقوف نیست که انجام کار چیست پیوند عمر بسته به موییست، هوش دار هوش دار غمخوار خویش باش غم روزگار چیست مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند ما دل به عشوه ی که دهیم؟ اختیار چیست؟ خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
  • متن ترانه قطعه 2: زهی باغ، زهی باغ، که بشکفت ز بالا زهی قدر و زهی بدر، تبارک و تعالا زهی فر، زهی نور، زهی شر، زهی شور زهی گوهر منثور، زهی پشت و تولا زهی مُلک، زهی مال، زهی قال، زهی حال زهی پر و زهی بال، بر افلاک تجلی چه ذوالنون چه مجنون، چه لیلی و چه لیلا چه سلطان و چه خاقان، چه والی و چه والا چو بی واسطه جبار بپرورد جهان را چه ناقوس، چه ناموس، چه اهلا و چه سهلا گر اجزای زمینی وگر روح امینی چو آن حال ببینی بگو جل جلالا گر افلاک نباشد به خدا باک نباشد دل غمناک نباشد مکن بانگ و علالا فروپوش، فروپوش، نه بخروش، نه بفروش تویی باده‌ی مدهوش یکی لحظه بپالا خمُش باش، خمُش باش، در این مجمع اوباش مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز مولا زهی باغ، زهی باغ، که بشکفت ز بالا زهی قدر و زهی بدر، تبارک و تعالا زهی فر، زهی نور، زهی شر، زهی شور زهی گوهر منثور، زهی پشت و تولا زهی مُلک، زهی مال، زهی قال، زهی حال زهی پر و زهی بال، بر افلاک تجلی چه ذوالنون چه مجنون، چه لیلی و چه لیلا چه سلطان و چه خاقان، چه والی و چه والا چو بی واسطه جبار بپرورد جهان را چه ناقوس، چه ناموس، چه اهلا و چه سهلا گر اجزای زمینی وگر روح امینی چو آن حال ببینی بگو جل جلالا گر افلاک نباشد به خدا باک نباشد دل غمناک نباشد مکن بانگ و علالا فروپوش، فروپوش، نه بخروش، نه بفروش تویی باده‌ی مدهوش یکی لحظه بپالا خمُش باش، خمُش باش، در این مجمع اوباش مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز مولا
+ موارد بیشتر - بستن

کد محصول:1129045

قیمت : ناموجود

نقد و بررسی

آلبوم موسیقی مستور و مست - همایون شجریان

- هنر کالبدی‌ست زنده به عشق، بیانی‌ست از یگانگی حس آدمی و فریادی‌ست برای فراخوانی جهان به همراهی و همدلی با این حس یگانه، روزی عشق است و غم و ستایش، گاه گله است و خشم و کشاکش؛ پس به شوق این بیان، واژگان را به معنا می‌بافد، رنگ‌ها را در هم می‌آمیزد، نقش‌ها را به هم می‌تند و سازها را به نوا در می‌آورد تا کالبد اندیشه‌اش را شکوهمند سازد، یا چون آفریدگارش زیبا آفرین باشد. از این همه، بیان موسیقیایی که بیشترین نزدیکی را با دل و درون دارد، همان جا می‌رود که دل رود؛ چه با ذکرها و سروده‌های روحانی‌اش، چه با سبک‌های نوگرای امروزی‌اش؛ و موسیقیدان چونان فرمانده‌ای لشکر سازها را به آوردگاه کشاند و هر ساز را بر جای خود نشاند. گاه تلخی غم را به تکسازی نوزاد، گاه شادی پیروزی را با گروهی پای کوبد؛ جایی مردمان را به اندرز فرا خواند، جایی دگر دادخواهی را به خشم فریاد زند. این است که موسیقی را نیرومندترین و اثرگذارترین بیان دانند و همین، رسالت موسیقیدان را از دگر بیانگران سنگین‌تر کند. باید خویشتن خویش پالاید و به جانان گوش سپارد، که اگر چنین باشد، هر بیان که از او رسد مینویست؛ چه آوازی خوش خواند، چه زخمه بر ساز زند و چه نفسی که در سکوت کشد... - ژانو باغومیان

مشخصات فنی

آلبوم موسیقی مستور و مست - همایون شجریان

مشخصات

  • فرمت
    Audio Disc
  • نوع بسته بندی
    شیشه
  • تعداد دیسک
    یک
  • سال تولید
    1393
  • مرجع صادر کننده
    وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
  • شماره پروانه یا مجوز
    93-8590
  • خلاصه
    میکس و مسترینگ: فروزان مثنویان مطلق، ژانو باغومیان
  • متن ترانه قطعه 6
    دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد
    تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
    دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
    به فسوسی که کند خصم، رها نتوان کرد
    سرو بالای من آن گه که در آید به سماع
    چه محل جامه‌ی جان را که قبا نتوان کرد
    مشکل عشق نه در حوصله‌ی دانش ماست
    حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
    چه بگویم که تو را نازکی طبع لطیف
    تا به حدی‌ست که آهسته دعا نتوان کرد
    دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست به فسوسی که کند خصم، رها نتوان کرد سرو بالای من آن گه که در آید به سماع چه محل جامه‌ی جان را که قبا نتوان کرد مشکل عشق نه در حوصله‌ی دانش ماست حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد چه بگویم که تو را نازکی طبع لطیف تا به حدی‌ست که آهسته دعا نتوان کرد سرو بالای من آن گه که در آید به سماع چه محل جامه‌ی جان را که قبا نتوان کرد سرو بالای من آن گه که در آید به سماع چه محل جامه‌ی جان را که قبا نتوان کرد
  • آهنگساز قطعه 8
    ژانو باغومیان
  • متن ترانه قطعه 5
    همای اوج سعادت به دام ما افتد
    اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
    شبی که ماه مراد از افق شود طالع
    بود که پرتو نوری به بام ما افتد
    چو جان فدای لبت شد خیال می‌بستم
    که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد
    همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد شبی که ماه مراد از افق شود طالع بود که پرتو نوری به بام ما افتد چو جان فدای لبت شد خیال می‌بستم که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد همای اوج سعادت به دام ما افتد
  • مدت زمان قطعه 4
    04:43
  • متن ترانه قطعه 4
    هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
    وان که این کار ندانست در انکار بماند
    صوفیان واستدند از گرو می همه رخت
    دلق ما بود که در خانه‌ی خمار بماند
    اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
    شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
    از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
    یادگاری که در این گنبد دوار بماند
    از صدای سخن عشق ندیدم خوشت
    هر که شد محرم دل در حرم یار بماند وان که این کار ندانست در انکار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانه‌ی خمار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانه‌ی خمار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشت یادگاری که در این گنبد دوار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانه‌ی خمار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
  • مدت زمان قطعه 8
    04:27
  • نام قطعه 5
    همای سعادت
  • آهنگساز قطعه 5
    ژانو باغومیان
  • مدت زمان قطعه 5
    05:02
  • نام قطعه 6
    تکیه بر باد
  • آهنگساز قطعه 6
    ژانو باغومیان
  • ترانه سرا قطعه 6
    حافظ
  • مدت زمان قطعه 6
    04:34
  • ترانه سرا قطعه 8
    مولانا
  • نام قطعه 8
    شکر
  • آهنگساز قطعه 1
    ژانو باغومیان
  • مدت زمان قطعه 2
    04:13
  • ترانه سرا قطعه 2
    مولانا
  • آهنگساز قطعه 2
    ژانو باغومیان
  • نام قطعه 2
    خمُش باش
  • نام قطعه 7
    خمُش باش (بی‌کلام)
  • مدت زمان قطعه 1
    04:05
  • آهنگساز قطعه 4
    ژانو باغومیان
  • ترانه سرا قطعه 1
    حافظ
  • آهنگساز قطعه 7
    ژانو باغومیان
  • مدت زمان قطعه 7
    04:13
  • نام قطعه 1
    مستور و مست
  • ترانه سرا قطعه 3
    عطار نیشابوری
  • نام قطعه 3
    بی‌نشان
  • مدت زمان قطعه 3
    04:42
  • نام قطعه 4
    حرم یار
  • ترانه سرا قطعه 5
    حافظ
  • متن ترانه قطعه 8
    عشق تو مست و کف زنانم کرد
    مستم و بیخودم چه دانم کرد
    در تنور بلا و فتنه‌ی خویش
    پخته و سرخ رو چو نانم کرد
    می‌پریدم ز دست او چون تیر
    دست در من زد و کمانم کرد
    خلق گوید چنان نمی‌باید
    من نبودم چنین چنانم کرد
    پُر کنم شکر آسمان و زمین
    چون زمین بودم آسمانم کرد
    از ره کهکشان گذشت دلم
    زان سوی کهکشان کشانم کرد
    نردبان‌ها و بام‌ها دیدم
    فارغ از بام و نردبانم کرد
    چون جهان پر شد از حکایت من
    در جهان همچو جان نهانم کرد
    چون زبان متصل به دل بودم
    راز دل یک به یک بیانم کرد
    بیانم کرد
    بس کن ای دل که در بیان ناید
    آن چه آن یار مهربانم کرد
    عشق تو مست و کف زنانم کرد مستم و بیخودم چه دانم کرد در تنور بلا و فتنه‌ی خویش پخته و سرخ رو چو نانم کرد می‌پریدم ز دست او چون تیر دست در من زد و کمانم کرد خلق گوید چنان نمی‌باید من نبودم چنین چنانم کرد پُر کنم شکر آسمان و زمین چون زمین بودم آسمانم کرد از ره کهکشان گذشت دلم زان سوی کهکشان کشانم کرد نردبان‌ها و بام‌ها دیدم فارغ از بام و نردبانم کرد چون جهان پر شد از حکایت من در جهان همچو جان نهانم کرد چون زبان متصل به دل بودم راز دل یک به یک بیانم کرد چون زبان متصل به دل بودم راز دل یک به یک بیانم کرد بیانم کرد بس کن ای دل که در بیان ناید آن چه آن یار مهربانم کرد بس کن ای دل که در بیان ناید آن چه آن یار مهربانم کرد پُر کنم شکر آسمان و زمین چون زمین بودم آسمانم کرد
  • ترانه سرا قطعه 4
    حافظ
  • متن ترانه قطعه 3
    هر شور و شری که در جهان است
    زان غمزه‌ی مست دلستان است
    گفتم لب اوست جان، خرد گفت
    جان چیست مگو چه جای جان است
    وصفش چه کنی که هر چه گویی
    گویند مگو، که بیش از آن است
    در عشق فنا و محو و مستی
    سرمایه‌ی عمر جاودان است
    در عشق چو یار بی نشان شو
    کان یار لطیف بی نشان است
    تو آینه جمال اویی
    و آیینه تو همه جهان است
    جهان است
    ما را سر بودن جهان نیست
    ما را سر یار مهربان است
    هر شور و شری که در جهان است زان غمزه‌ی مست دلستان است گفتم لب اوست جان، خرد گفت جان چیست مگو چه جای جان است وصفش چه کنی که هر چه گویی گویند مگو، که بیش از آن است در عشق فنا و محو و مستی سرمایه‌ی عمر جاودان است در عشق چو یار بی نشان شو کان یار لطیف بی نشان است در عشق چو یار بی نشان شو کان یار لطیف بی نشان است تو آینه جمال اویی و آیینه تو همه جهان است جهان است ما را سر بودن جهان نیست ما را سر یار مهربان است
  • متن ترانه قطعه 1
    خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
    ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست؟
    هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
    کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
    پیوند عمر بسته به موییست، هوش دار هوش دار
    غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
    مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند
    ما دل به عشوه ی که دهیم؟ اختیار چیست؟
    خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟ ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست؟ هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار کس را وقوف نیست که انجام کار چیست پیوند عمر بسته به موییست، هوش دار هوش دار غمخوار خویش باش غم روزگار چیست مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند ما دل به عشوه ی که دهیم؟ اختیار چیست؟ خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
  • متن ترانه قطعه 2
    زهی باغ، زهی باغ، که بشکفت ز بالا
    زهی قدر و زهی بدر، تبارک و تعالا
    زهی فر، زهی نور، زهی شر، زهی شور
    زهی گوهر منثور، زهی پشت و تولا
    زهی مُلک، زهی مال، زهی قال، زهی حال
    زهی پر و زهی بال، بر افلاک تجلی
    چه ذوالنون چه مجنون، چه لیلی و چه لیلا
    چه سلطان و چه خاقان، چه والی و چه والا
    چو بی واسطه جبار بپرورد جهان را
    چه ناقوس، چه ناموس، چه اهلا و چه سهلا
    گر اجزای زمینی وگر روح امینی
    چو آن حال ببینی بگو جل جلالا
    گر افلاک نباشد به خدا باک نباشد
    دل غمناک نباشد مکن بانگ و علالا
    فروپوش، فروپوش، نه بخروش، نه بفروش
    تویی باده‌ی مدهوش یکی لحظه بپالا
    خمُش باش، خمُش باش، در این مجمع اوباش
    مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز مولا
    زهی باغ، زهی باغ، که بشکفت ز بالا زهی قدر و زهی بدر، تبارک و تعالا زهی فر، زهی نور، زهی شر، زهی شور زهی گوهر منثور، زهی پشت و تولا زهی مُلک، زهی مال، زهی قال، زهی حال زهی پر و زهی بال، بر افلاک تجلی چه ذوالنون چه مجنون، چه لیلی و چه لیلا چه سلطان و چه خاقان، چه والی و چه والا چو بی واسطه جبار بپرورد جهان را چه ناقوس، چه ناموس، چه اهلا و چه سهلا گر اجزای زمینی وگر روح امینی چو آن حال ببینی بگو جل جلالا گر افلاک نباشد به خدا باک نباشد دل غمناک نباشد مکن بانگ و علالا فروپوش، فروپوش، نه بخروش، نه بفروش تویی باده‌ی مدهوش یکی لحظه بپالا خمُش باش، خمُش باش، در این مجمع اوباش مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز مولا