کتاب کاخ اثر علی حمیدی انتشارات جمکران
- وزن: 210 گرم
- سایر توضیحات: برشی از کتاب کاخ: «به محمودی و بارزانی و مفتخر اشاره میکنم که با حرکت من بیرون بیایند. نزدیک که میشوند، اسلحه را بالا میگیریم و از پشت درخت بیرون میآییم. خشکشان میزند. برای چند ثانیه، همهجا ساکت است. نگاهم به زنی میافتد که جلو ایستاده و دستهایش میلرزد. نفر دوم، زهره کریمی است و کنارش بختیار ایستاده که چشمهایش از حدقه بیرون زده. آنها هم با دیدن من تعجب کردهاند؛ بعد از درگیری پارسال، توقع نداشتهاند اینجا پستمان به هم بخورد. نگرانیام بیشتر میشود. لحظهای تعلل کنم، به ما رحم نمیکنند. مردی که افسار قاطر زهره را در دست گرفته، یک کلاه پشمی به سر دارد که تا گوشهایش پایین کشیده شده و دائم با سبیلهایش بازی میکند. بختیار هم که یک دستش به اسلحه کمری است، بیحرکت ایستاده. دو قدم جلو میروم، دستم را بالا میگیرم و بلند افضل را صدا میزنم. افضل و نیروهایش و همه بچههایی که در اطراف سنگر گرفتهاند، بیرون میآیند. بختیار دست به اسلحه میبرد و پشتسرش همه گلنگدن میکشند. آنهایی که سوار قاطر هستند، از این فرصت استفاده میکنند، پیاده میشوند و پشت قاطرشان سنگر میگیرند. شش دانگ حواسم به بختیار است، میدانم آدم کاربلد و نترسی است. حساب که میکنم، بچههای ما به آنها غالب هستند. میترسم درگیری وضعمان را بحرانی کند. بختیار که حالا اسلحهاش را بالا گرفته، میگوید: «ها؟! چهتون شده، کمین کردید؟ اینجا که دیگه ایران نیست.»
- نوع کاغذ: تحریر
- تعداد صفحه: 246
- نویسنده: علی حمیدی
- ردهبندی کتاب: تاریخ (تاریخ و جغرافیا)
- شابک: 978-964-973-833-8
- قطع: رقعی
- چاپ شده در: ایران
- نوع جلد: شومیز
- ناشر: انتشارات جمکران
- گروه سنی: همه سنین
- موضوع: داستان - جنگ ایران و عراق
- زبان نوشتار: فارسی
+ موارد بیشتر
- بستن
کد محصول:10376162
قیمت : ناموجود
نقد و بررسی
کتاب کاخ اثر علی حمیدی انتشارات جمکران
مشخصات فنی
کتاب کاخ اثر علی حمیدی انتشارات جمکران
مشخصات
-
وزن210 گرم
-
سایر توضیحاتبرشی از کتاب کاخ: «به محمودی و بارزانی و مفتخر اشاره میکنم که با حرکت من بیرون بیایند. نزدیک که میشوند، اسلحه را بالا میگیریم و از پشت درخت بیرون میآییم. خشکشان میزند. برای چند ثانیه، همهجا ساکت است. نگاهم به زنی میافتد که جلو ایستاده و دستهایش میلرزد. نفر دوم، زهره کریمی است و کنارش بختیار ایستاده که چشمهایش از حدقه بیرون زده. آنها هم با دیدن من تعجب کردهاند؛ بعد از درگیری پارسال، توقع نداشتهاند اینجا پستمان به هم بخورد. نگرانیام بیشتر میشود. لحظهای تعلل کنم، به ما رحم نمیکنند. مردی که افسار قاطر زهره را در دست گرفته، یک کلاه پشمی به سر دارد که تا گوشهایش پایین کشیده شده و دائم با سبیلهایش بازی میکند. بختیار هم که یک دستش به اسلحه کمری است، بیحرکت ایستاده. دو قدم جلو میروم، دستم را بالا میگیرم و بلند افضل را صدا میزنم. افضل و نیروهایش و همه بچههایی که در اطراف سنگر گرفتهاند، بیرون میآیند. بختیار دست به اسلحه میبرد و پشتسرش همه گلنگدن میکشند. آنهایی که سوار قاطر هستند، از این فرصت استفاده میکنند، پیاده میشوند و پشت قاطرشان سنگر میگیرند. شش دانگ حواسم به بختیار است، میدانم آدم کاربلد و نترسی است. حساب که میکنم، بچههای ما به آنها غالب هستند. میترسم درگیری وضعمان را بحرانی کند. بختیار که حالا اسلحهاش را بالا گرفته، میگوید: «ها؟! چهتون شده، کمین کردید؟ اینجا که دیگه ایران نیست.»
-
نوع کاغذتحریر
-
تعداد صفحه246
-
نویسندهعلی حمیدی
-
ردهبندی کتابتاریخ (تاریخ و جغرافیا)
-
شابک978-964-973-833-8
-
قطعرقعی
-
چاپ شده درایران
-
نوع جلدشومیز
-
ناشرانتشارات جمکران
-
گروه سنیهمه سنین
-
موضوعداستان - جنگ ایران و عراق
-
زبان نوشتارفارسی